مصاحبه فولکوریک بادکترحمید سفیدگر
مصاحبه فولکوریک بادکترحمید سفیدگر
معرفی :حمید سفیدگر شهانقی، پژوهشگر آزاد، نویسنده، ژورنالیست و شاعر آذربایجانی دکترای فولکلورشناسی، کارشناس ارشد علوم کتابداری و اطلاع رسانی دارای بیش از 8 عنوان کتاب، ده پژوهش و 30 مقاله منتشر شده درداخل و خارج ازکشور
email: azfolk@gmail.com
در دنياي امروز توجه به ادبيات شفاهي امري غير قابل انكار است، ژورناليسم فرهنگي نيز با يك سابقه قوي همچنان به اين مقوله ميپردازد با همه اين توصيفات چرا اين امر در ايران به ويژه در بخش رسانه هاي مكتوب چندان فعال نيست؟
بايد بگويم كه ژورناليسم ايراني در مورد فرهنگ عامه و ادبيات شفاهي بسياركمكاري كرده است و در برخي موارد نيزمغفول باقي مانده است. وقتی به كارنامه خيلي از كشورها نگاه میكنيم متوجه میشویم كه درايران تقريباً گامي برداشته نشده است. ادبيات شفاهي و فرهنگ عامه ما يكي ازبهترين پشتوانههاي ماست و آنچه ميتواند در دنيا سربلندمان كند همين فرهنگ مردم است كه متاسفانه خودمان جديش نميگيريم. چون در حال حاضر هيچ نشریهاي به اين امر نميپردازد. يك فصلنامه داريم كه آقاي سیداحمد وكيليان فولکلورشناس شناختهشده صرفاً با تکیه برامکانات مادی و معنوی شخصی منتشر ميكند كه مدتي است تبديل به دوفصلنامه شده و اگر پشتیبانی نشود معلوم نیست چه آيندهای درانتظارش است. درتبریز هم فولکلورشناسان آذربایجان و علاقمندان به فولکلور آذربایجان ماهنامه کوچکی به نام «ائل بیلیمی» در تیراژ محدودی منتشر میکنند که جا دارد به همت این عزیزان آفرین گفت.
آيا ممكن است به دليل توجه نكردن مخاطبان به مقوله ادبيات شفاهي و فرهنگ عامه رسانهها توفيقي دراين زمينه نداشته باشند؟
خير. اگر شيوه درستي درقبال معرفي و پرداختن به موضوع فرهنگ عامه و ادبيات شفاهي درپيش گرفته شودبيشك مردم استقبال خواهند كرد. اما درحال حاضر ما در هيچ يك از رسانههاي فراگير نميتوانيم حضوراين مبحث عظيم فرهنگي را ببينيم چه برسدبه اينكه درباره استقبال يا عدم آن قضاوت كنيم. سالها قبل در نشریه «اطلاعات هفتگي» چند صفحه به ادبيات شفاهي تعلق داشت كه همين مسئله موجب شده بود كه مخاطبان خيلي بيشتري به اين نشريه توجه كنند. سال 88 بنده مشاور پایاننامه کارشناسی ارشدی بودم با عنوان «قابلیتهای رادیویی عاشیقهای آذربایجان». نتایج این پایاننامه که بخشی ازآن به صورت میدانی کار شده بود، دقیقاً مبین این نکته بود که هرگاه رسانه (بطور اعم) به فرهنگ مردم توجه کرده، توانسته بیشترین مخاطبان را جذب کند و مردم نسبت به آن واكنش مثبت نشان دادهاند. دليلش هم كاملاً روشن است؛ مردم فرهنگ خودشان را دوست دارند.
در گذشته مردم با فرهنگ و ادبيات شفاهي نوعي تعامل داشتند يا به تعبير دیگري با آن زندگي ميكردند اما چرا اين حس ديگر در زندگي روزمره مشاهده نميشود؟
درحال حاضر شكاف فرهنگي بين نسلها که از دهههای پيش ایجاد شده بود، بیشتر شده است. البته اين يك اتفاق عمومي درتمام دنياست و فقط مربوط به ايران نميشود اما نبايد دست رو دست گذاشت و فقط نگاه كرد. بايد سعي كردتا اين فاصلهها كم شود تا نسل جوان بتواند درفضايي روشن با فرهنگ شفاهي و مكتوب خود آشنا بشود. الان جوان ايراني نميداند چيستان چيست، يا نقش كاركردي قصهها و لالاييها را نميداند؛ به نظر من مديريت رسانهاي دراين خصوص ميتواند نقش عمدهاي را ايجاد كند. در عین حال آموزش و پرورش ما هم به کلی با این موضوع بیگانه است. کتابهای درسی اغلب کشورها، مملو از ادبیات شفاهی خودشان است، اما در کتابهای درسی ما خبری نیست.
آيا اين تعبير را كه گفته ميشود فولكلور از توليد باز مانده و بايد در پي اين بود تا آنچه از گذشته برجاي مانده را جمعآوري كنيم موافقيد؟
نهخير، به هیچوجه. فولكلور درهر زماني هم توليد ميشود و هم مصرف. فولكلور هيچگاه مربوط به دورهاي خاص نميشود. اگرخوب به رفتار و گفتار روزمره مردم توجه كنيم خواهيم ديد كه آنها به صورت روزمره اصطلاحاتي را ميسازند و ازآن براي بيان مفاهيم و ايجاد ارتباط استفاده ميكنند. اينطورنيست كه بخواهيم حكم بدهيم ديگرعمر فولكلور به پايان رسيده است. امروزه در دنيا فولكلور نقش بسياربارزتري را دربين مردم بازي ميكند؛ کافی است سری به استادیومهای ورزشی بویژه فوتبال بزنید. ما بایدازیک طرف فولکلور گذشته را گردآوری، تنظیم و منتشر کنیم و ازطرف دیگر به ثبت و ضبط فولکلور جدید نیز اقدام کنیم.
يعني معتقديد كه در دنياي امروز فولكلور نسبت به گذشته پررنگتر شده؟ ميتوانيد با مثال دليلتان را روشنتر بيان كنيد؟
دقيقاً همين طور است. توجه به فولكلور در دنياي امروزبسيار اهميت پيدا كرده و منشا جهشهاي فرهنگي و اقتصادي براي کشورها و موسساتي شده است كه به آن ميپردازند. به عنوان مثال از قصه «سيندرلا» که با نام «گویچک فاطما» در آذربایجان و «ماهپیشانی» درایران مطرح است، نام ميبرم. همه ميدانيم كه اين قصه یکی از قصههای رایج دراقصی نقاط جهان است. «انجمن قصهشناسی» که درگوتینگن آلمان فعالیت میکند، حدود 500 واریانت مختلف ازاین قصه ثبت کرده است. هر كودكي درايران سيندرلا را ميشناسد درحاليكه اسم ایرانی قصه را بلد نیست. ما تاكنون براي شناساندن فولکلور یا فرهنگ مردم خودمان به نسلهای جدید چه کردهايم؟ اما کشورهای پیشرو با زبان جدید و با استفاده ازتکنولوژی رسانهای روز دنیا نسبت به معرفی فرهنگ مردم خود فعالیتهای زیادی کردهاند از جمله همین قصه که تاکنون چندین فیلم، نمایش، کارتون، کتاب، پازل و ... ساخته و نه فقط به ملت خود بلکه به ملتهای دنیا معرفی کردهاند. يكي از مشكلات عمده ما اين است كه از زبان جديد براي معرفي فرهنگ بومی خود استفاده نميكنيم.
چرا ما نميتوانيم ازابزار و يا به تعبير شما از زبانهای جديد براي بيان اين مفاهيم استفاده كنيم؟
فرهنگ ما از آغاز يك فرهنگ شفاهي بوده و هيچگاه به اندازه غرب بهرهگيري ازفرهنگ مكتوب را تجربه نكردهایم. جز درموارد معدودي آنهم درحوزه شعر که به صورت مكتوب بيان ميشده، باقي اطلاعات به صورت شفاهي و سينه به سينه از مکانی به مکانی دیگر و از نسلي به نسل ديگرانتقال پيدا كرده است. در مواجهه با زندگي نوين هم تلویزيون و راديو و ديگر رسانههاي غير مكتوب به اين معضل دامن زده است. دركل بايد بگويم ما هيچ گاه حوصله و مجال خواندن نداشتيم. به یکباره و بدون فاصله زمانی ازعصر نقالي به عصر رادیو و تلویزيون پرتاب شديم. البته مسايل اجتماعي و سياسي هم دراين ميان بيتاثير نبودهاند. کافی است به یاد بیاوریم که وقتی زندهیاد «میرزاحسن رشدیه» برای اولین باردر تبریز اقدام به تاسیس مدرسه به سبک جدید کرد، تفکر سنتی حاکم بر جامعه چه برخوردی داشت.
زندگي جديد و گذشته هر كدام از معيارهاي خودشان پيروي ميكنند، اينكه ميگويند ما هنوز به اين فرهنگ كه محصول گذشته است نياز داريم يعني چي؟
ببینید درباد که نمیشود ریشه دواند. ما و هر ملت دیگری ریشه درخاک فرهنگ خود دارد. درخت هر چقدر هم که تنومند باشد به خاک وابسته است. امروزه ما بیشتراز هر زمان دیگری به این فرهنگ نیاز داریم، چراکه فرهنگ گذشته سرشار ازمفاهیمی است که گرفتاریهای امروزی ما ریشه درعدم درک این مفاهیم دارد. به عنوان مثال درفرهنگ گذشته ما درخت اهمیت زیادی دارد به حدی که در برخی مناطق مقدس هم شمرده میشد. حیوانات اهلی و حتی حیوانات وحشی درادبیات شفاهی مورد تمجید و ستایش قرار گرفته است. عنصر آب درآئینها و دعاهای مردم نفوذ کرده است. آلوده کردن آب، بریدن درخت، آزار حیوانات و ... درفرهنگ بومی ما امری مذموم و مطرود است و آیا مشکلات زیست محیطی که امروزه گریبانگیر همه جوامع است، به دلیل عدم درک این مفاهیم به وجود نیامده است؟
ميشود اين توجيه را در خصوص عدم توجه نسل جديد به فرهنگ مردم كرد كه ادبيات شفاهی محصول ذهن بیسواد ولي سيستماتيك شده بود كه به صورت جمعي ادبياتي را توليد ميكرد ولي الان مردم تقريباً همه باسواد شدهاند و ديگر ازآن شيوه پيروي نميكنند؟
باسواد شدن مردم ـ آن هم صرفاً خواندن و نوشتن نه تفکر و تحلیل ـ دليلي بر روشن شدن مردم نيست. اينكه بخواهيم ادبيات شفاهي و فولكلور را محصول ذهن بيسواد بدانيم دچار اشتباه شدهايم زيرا درموارد بسيار زيادي ما شاهدانتقال علم و تجربيات دانشي انسان همان عصر به نسلهاي ديگر هستيم. به عنوان مثال چيستانها معمولاً درحال انتقال علم هستند و ژانرهاي مختلف ادبیات شفاهی هم همینطور. موارد زیادی است كه درادبیات شفاهی به آن پرداخته شده و قدمتی حداقل صد ساله دارد ولی علوم جديدبه تازگي به كشف آن دست پيدا كرده است. مثلاً درلالاییهای آذربایجان مکرراً به این مفهوم اشاره میشود که «فرزندم بخواب تا بزرگ شوی»! علم پزشکی همین یکی دو سال پیش به این نتیجه رسید که رشد جسمی کودک وقتی درخواب است اتفاق میافتد.
دراين سالها گرايش به ادبيات قومي نسبت به گذشته به صورت چشمگيري افزايش پيدا كرده به نظر شما اين ادبيات قومي در كمرنگتر شدن ادبيات شفاهي ميتوانسته تاثير داشته باشد؟
این مسأله ازعدم شناخت این دو مفهوم به وجود میآید، اشتباهی که خیلیها مرتکب میشوند. یعنی صرفاً زبان فارسی را معیار میدانند و زبانها و نیمزبانهای دیگر را حاشیهای و غیر مهم. بنابراین هر ادبیاتی که با این زبانها و نیمزبانها خلق میشود را جزو ادبیات شفاهی محسوب میکنند. مقوله ادبيات قومي با ادبيات شفاهي و فولكلوريك فرق ميكند و نبايد اين دو را با هم يكي دانست. هر ملتي يك زبان معیار دارد و بر مبناي همان زبان ادبيات مکتوب و ادبیات شفاهي خلق ميكند. عصر حاضر عصر هویتطلبی هم است یعنی اقوام و ملل مختلف درتلاش هستند هویت واقعی و اصیل خود را پیدا کنند و از هویت ساختگی و وصلهای دور شوند. ازاینرو تولید ادبیات مکتوب قومی نیز افزایش یافته و همانطور که گفتم هیچ ربطی به ادبیات شفاهی ندارد.
در حال حاضر در ميان محققان و پژوهشگران افسانههاي مردمي هم فعاليت چنداني به چشم نميخورد و معمولاً شيوهاي را كه در تفسير و نقد قصهها به كار ميبندند مبناي علمي ندارد در حاليكه اين امر در دنيا خود يك علم است. شما به عنوان كسي كه متخصص در اين رشته هستيد و سالها در اين زمينه مطالعه و پژوهش داريد چه مكتبهايي را براي درك و تفسير افسانهها پيشنهاد ميكنيد؟
ببینید در دانشگاههای ما رشته فولکلورشناسی وجود ندارد و وزارت علوم هنوز از درک ضرورت ایجاد این رشته عاجز است. پس طبیعتاً پژوهشگرانی هم که دراین زمینه فعالیت دارند بیشتر کار دل میکنند. هر کس با توجه به شناخت شخصی خود ازاین مقوله به گردآوری و احیاناً تحقیق میپردازد که من به همه این عاشقان فرهنگ خودی خسته نباشید میگویم. سازمانهای دولتی متولی این امر خیلی فعال نیستند و اگر فعالیتی هم صورت میگیرد در سکوت کامل خبری است و هیچ ارتباطی با رسانهها ندارند. از طرف دیگر موسسات و سازمانهای مردمنهادی هم که برای فعالیت دراین زمینه اعلام موجودیت کردهاند متاسفانه با کارشکنیها و سنگاندازیهای بیمورد مواجه شدهاند بنابراین نباید انتظار داشتهباشیم کارهای شاخصی دراین زمینه صورت بگیرد.
وقت آن نرسيده كه لا اقل يك كرسي در خصوص فولکلور و ادبيات شفاهي در دانشگاهها ايجاد شود؟
وقتش نه تنها رسيده بلكه خیلی هم دير شده است. دراين زمينه قبلاً برنامهای به دانشگاه تربیت مدرس ارائه شده، اما با توجه به شرایط موجود خیلی امیدوار نیستم.
آيا ميتوان به ادبيات شفاهي و فولكلور به عنوان يك سند تاريخي استناد كرد؟
تاريخ را مگر چه كساني نوشتهاند؟ وقتی كتابهاي تاريخي را مطالعه میكنيم میبینیم كه اغلب آنها را پادشاهان و حاكمان ديكته كرده و كاتبان نوشتهاند و آنچيزي كه درآنها راه پيدا نكرده مردم و زندگي آنهاست. براين مبناست كه ادبيات شفاهي ميتواند در بردارنده بسياري ازاطلاعات تاريخي باشد. بالزاک میگوید «قصه تاريخ نانوشته ملتهاست» و من فکر میکنم نه تنها قصهها بلکه همه ژانرهای مختلف ادبیات شفاهی اعم از قصهها، افسانهها، چیستانها، لالاییها، نوازشها، متلها، مثلها و غیره فاکتهای اساسی از تاریخ ملتها را درخود حفظ کردهاند.
1) من اسماعیل سالاریان صاحب این وبلاگ 7 کتاب چاپ شده ام 1-تمثیل و مثل 2- ناغیلار بوقچاسی 3- مثنوی یوسف و زلیخا به ترکی خراسانی 4- نگاهی به ادبیات ترکان خراسان 5- نگاهی به فرهنگ ترکان خراسان هست 6 -ترکی خراسان و قواعد آن و چند کتاب در زمینه زبان، ادبیات و فرهنگ ترکان خراسان آماده نموده ام که هنوز چاپ و نشر نشده اند.