نظریه علمی دکتر صدیق پیرامون ریشه شناسی آتش- آذر
توضیح : بخشی ازکتاب «فرضیهی زبان آذری و کسروی» دکتر صدیق را درباره ریشه شناسی آتش- آذر- آذری- آذربایجان دراین پست آورده ایم امید که مورد توجه قرارگیرد. یادآوری می شود این مطلب گزینشی ازیک کتاب حدود ۱۱۰ صفحه ای است به همین دلیل یک نوع عدم پیوستگی مطلب در ابتدا و انتهای آن نمایان است به بزرگواری خودتان ببخشید.
.....موضوع علم اتیمولوزی یا علم اشقاق، بررسی و بازشناسی علایق و آویزش های تکواژها و لغات همریشه و تعیین اشکال و مشتقات آنهاست. به مدد این فن می توان شکل اصلی لغت مورد نظر را دربان و یا گویش کهنی یافت و یا به تجزیه همه ی آنچه با یک تکواژ ساخته می شودپرداخت.
دراین پست خواهیم کوشید تا راهی به ریشه شناختی کلمه" آذری " پیدا کنیم. برای این کار، نگاهی به سیر لغوی دو تکواژ "آتش" و "آذر" می اندازیم.
1- آتش âtəş
تکواژ «آتش» âtəş که امروزه در فارسی نیز رایج است، در گویش پهلوی میانه و پهلوی دورهی ساسانی، به صورت âtış تلفّظ میشده است که در آن هر دو واک (a) و (ı) کوتاه بودند.[1] معنای اصلی آن «جرقّهی جهنده از سنگ» است.[2] و بعدها در معناهای شعله، اخگر، هیمهی افروخته، دوزخ و جهنّم به کار رفته است.[3] و معانی فرعی و ثانوی چون: تندی، تیزی، ایذاء، بلا و مصیبت نیز به خود گرفته است.[4] و تركیبات چندی مانند: آتشپاره، آتشبس، آتشپرست، آتشخوار، آتشزنه، آتشفشان و غیره دارد.[5]
تلفّظ اصلی و کهن آن، یعنی: آتِش âtış هنوز هم در فارسی رایج است و در بسیاری از فرهنگها ضبط شده است.[6] مرحوم معین آن را در فرهنگ خود به صورت آدیش Adış ضبط و «آتش» معنی کرده است.[7]
به معنای اصلی آن، فردوسی نیز اشاره دارد و آن را «برشده» و در معنای «جهنده» میآورد. آنجا که از چهار عنصر صحبت میکند، میگوید:
یكی آتِشی برشده تابناك،
میان باد و آب از بر تیره خاك.[8]
و یا:
همی برشد آتِش، فرود آمد آب،
همی گشت گرد زمین آفتاب.[9]
«برآمدن» و «جهیدن» معنای اصلی و باستانی تكواژ «آتش» است كه در متون فارسی، غیر از شاهنامه هم، فراوان به آن اشاره شده و میتوان سراغ آن را در فرهنگها گرفت.[10] اسدی طوسی گوید:
گر آتش برآمد بر مغ، چه باک،
از آتش بد ابلیس و آدم زِ خاک.[11]
در متون کهن ترکی نیز این کلمه وجود دارد. مثلاً در دیوان لغات التّرک به صورت آتیش atış ضبط شده است و جهیدن و پریدن یا پرش معنا میدهد.[12]
در ترکی اویغوری کهن و در ترکی جغتایی هم که منشأ «ترکی شرقی» هستند، به آتش، atış گفته میشود.[13] امروزه در ترکی اوزبکی، قرغیزی و قازاخی هم، به آتش، علاوه بر yald-ın که در معنای آتش و نار است، atäş نیز گفته میشود.[14]
بدینگونه میتوان ادعا کرد که میان کلمهی «آتش» در فارسی با atış ترکی پیوند وجود دارد. به نظر ما، با توجه به این که تکواژ atış در سیاههی لغات سومری[15] و کتیبههای اورخون نیز آمده است، میتوان «آتش» فارسی را مأخوذ از atış در ترکی به حساب آورد.
کلمهی «آذر» (ažır/ažər) در فارسی دورهی اسلامی و واژهی «آدر» (adır) درگویش پهلوی دورهی ساسانی نیز به همین معنا به کار رفته است. هنوز هم در روستاهای اطراف کرمان و یزد، زرتشیان به آتش، آدِر(adeır) میگویند.[16] این تکواژ به نظر پورداود، مأخوذ از ریشهی اوستایی آتْهِر (athır) و آتْرْ (atr) است و در معنای:«آزمایش روز پسین است که از آهن گداخته و آتش جهنده بر روی گناهکاران میاندازند.»[17]
به نظر میرسد کلمهی «آذر» در معنای آتش نیز، مانند خود آن تکواژ، مأخوذ از معانی کهن مصدر آتماق (atmaq) در ترکی باستان در معنای «جهیدن جرقه» و اسم مصدر آن یعنی: آتېش atış در معنای جهش جرقه باشد.
پیافزودهی صفتساز چهار شکلی ir/ır/ür/ur بر بن این مصدر وارد شده و از آن، صفت مفعولی آتیر (atır) را ساخته است. این لفظ در دیوان لغاتالترك معنای «شفق به خون شكافته» و «جرقهی بر جهیده» را میدهد[18] و بیگمان کلمهی «اثیر» در عربی به معنای کُرهی آتش و فلک نار (بالای هوا) نیز با تکواژ آتیر atır در ترکی ارتباطی دارد که باید تحقیق شود.
اما تکواژ «آذ» (až) که نخستین جزء کلمهی «آذربایجان» است، ربطی به مصدر آتماق (atmaq) و الفاظ آتش (atış) و آتهر (ažır = athır) ندارد و بنواژهای جداگانه است که در فارسی و ترکی در تنهایی به صورت «آز» و در ترکیب با جزء «آر» (ər)، به صورت «آذر» نوشته شده است.
این تکواژ در کتاب پهلوی بندهشن چنین معنا میشود:«نام دیوهایی از ترکان که همه چیز را فرو برند و بخورند و اگر طعمهای نصیبشان نشود، خودشان را بخورند!»[19] (فصل 28، بند 27)
در کتاب دینکرت میگوید که:
«این دیوان فاقد مرتعاند و آنان را اهریمن برای ایجاد مرگ فرستاده است و درکوه قاف زندگی میکنند.»[20] (فصل 9، بند 4)
در کتاب داتستان دینیک نام دیو دیگری به اسم نیآذ (نیاز= niaž) آمده كه دیوان آذ را وا میدارد آرزو کنند بیفرزند بمانند.[21] (فصل 37، بند 52)
دو کلمهی «آز» و «نیاز» که امروزه در فارسی در معناهای جدیدتری به کار میرود، تا سدههای شش و هفت، معانی اصلی خود را حفظ کرده بود؛ چنانکه فردوسی گوید:
چنین داد پاسخ که آز و نیاز،
دو دیوند پتیاره و دیوساز![22]
با توجّه به این که در متون پهلوی، از جمله در کتاب ایاتکار زریران به ترکان ساکن قفقاز و کوه قاف، «دیو»[23] و در متون کهنتر «دهای وه» (dəevə) اطلاق میشود، میتوان ادّعا کرد که منظور از «دیوان آذ»، سلحشوران و دلاوران قبیلهی «آذ» (až) یکی از کهنترین قبایل ترکان آذربایجان است که روزگاری بر همهی عشایر و قبایل همسایه، از جمله بر «اوز»ها و «ارمن»ها غلبه کردند و دولت عشیرتی خود را «آذر» نامیدند. این کلمهی مرکب، از دو جزء:
1. آذ (az) نام قبیله
2. ار(ər) در معنای دلاور رزمنده
تشکیل یافته است و نامی است که آذان پس از غلبه بر دیگر قبیلهها، بدنهی دولت و ملّت خود را، در ماوراء تاریخ چنین نامیدند و رود پهناور سرزمین خود را نیز «ار آذ» (ər az) یا ارس نام دادند که در واقع تلفظ باژگونهای از «آذر» (آذ + ار) است.
میدانیم که در ترکی باستان، آواک «ذ» (ž) بیش ازحرف «ز» (z) کاربرد داشته است و در متون کهن فارسی، ویژگی املایی کلماتی که با «ذالالترکی» تلفّظ میشد، حفظ گشته است. حتّی در بسیاری از نسخ خطی منابع تاریخی فارسی نظیر راحةالصّدور و آیةالسّرور این الفاظ با «ذالالترکی» (و نه زاء اختالرّاء) نوشته شده است. راوندی خود فصلی با عنوان «اندر تاختن آذان بر آوذان» دارد که مصحّح بیخبر از تاریخ ترکی، هر دو کلمهی فوق را به صورتهای آزان و اوزان (!) در آورده است.
کلمهی «آذری» ažəri از سه جزء تشكیل یافته است كه دو جزء اول و دوّم آن دو تكواژ až و ər و جزء سوم پیافزودهی (i) است.
پیافزودهی چهار شکلی i/ı/u/ü در تركی از فعّالترین پیافزودهها است که:
1. بر بن فعل میآید و اسم میسازد. مانند:
بات ← باتی (batı) یعنی: مغرب.
یاپ ← یاپی (yapı) یعنی: ساختار.
سۆر← سۆرۆ (sürü) یعنی: گله.
دۏغ ← دۏغو (duğu) یعنی: مشرق.
2. بر بن اسم میآید و فعل میسازد. مانند:
داش ← داشېیماق (daşı + maq)، یعنی: حمل کردن.
قاش ← قاشېماق (qsşı + maq)، یعنی: خاراندن.
یئر ← یئریمک (yer + imək). یعنی: راه رفتن.
این پیافزوده در ترکی باستان، صورت چهار شکلی ıq/üg/uq/ig را داشته است؛ چنانکه کلمهی دیری (diri) به معنی زنده در متون کهن و سنگنبشتههای باستانی در شکل دیریگ (dirig) آمده است.[24]
از سوی دیگر، در همزیستی دو زبان ترکی و فارسی، به عنوان پیافزودههای دخیل در فارسی راه یافته و از دو طریق در تکوین ساختار تکواژهای فارسی کارگر افتاده است.
1. انتقال سازه از ترکی به فارسی. مانند:
تورش ← تورشو (turşu) که در فارسی شکل «ترشی» یافته است.
2. تظاهر وجودی به عنوان پسوند نسبت. مانند:
انسان ← انسانی،
آذر ← آذری.
گرچه برخی از فارسیپژوهان باور آوردهاند که یای نسبت از گویش پهلوی به فارسی انتقال یافته است، اما فراموش میکنند که همین پسوند در پهلوی به شکل «ایک» به کار رفته است و خود آن را باید پسوند دخیل ترکی در پهلوی به حساب آورد. مانند: دینیگ (dinig) که امروزه «دینی» تلفّظ میشود. آنچه باعث متروک شدن و غربت لفظ اصیل و ناب «آذری» در میان ما شده است، نتیجهی تبلیغ گستردهی پيروان کسروی از اتیمولوژی عامهپسند و روایی و غیرعلمی از این کلمه است که آن را مشتق از «آذر» در معنای «آتش» میانگاشت. چنانکه «شمیران» را همریشه با «سمیرم» و «تهران» را هملفظ با «جهرم» میپنداشت.[25] و در اتیمولوژی عامیانه ولی با ژست علمی، چنان افراط کرد که حتی به بسياری لغات جعلی دساتیری مانند طرجود، اپرخید، فرنود، فرزبود، آمیغ، اشکیود، پاچایه، تیمسار، نوتاش، دشمیر و دهها لغت جعلی و ساختگی دیگر، شناسنامهی ایرانی صادر کرد.[26] و بسیاری تکواژ نیز به پندار خود، با بازیافت از لغات فارسی، در انشاء و نگارش مردم رواج داد. مانند: سهش (گویا در معنای احساس)، شوند (گویا در معنای دلیل و برهان)، آخشیج (گویا در معنای ضد و مخالف.)[27]
وی، در این راستا، تئوری «آذری یا زبان باستانی آذربایگان» را نیز پیش کشید و نزدیک نیم قرن زبانشناسان کشورمان را سرِ کار گذاشت تا سالها فرهنگ مردم نجیب تالش و تات و كرد را تخریب کنند و از میان الفاظ و لغات این دو نیمزبان، زبان موهومی با نام «آذری» اختراع نمایند.[28] ولی تاکنون با این زبان موهوم، حتی یک جملهی کامل نتوانستهاند بیابند و یا حتی بسازند! در سالهای اخیر بسیاری از زبانشناسان و دانشوران ایرانی در باب تخریب این گویشها به حساب این زبان موهوم به مباحثههای علمی برخاستهاند.[29]
بدینگونه ادعا میکنیم که «آذر» Azər یک کلمهی اصیل و ناب ترکی و در معنای «دلاور مردم قوم آذ» است و لفظ «آذری» ترکیب کهن از لحاظ ترکی در معنای «منسوب به مردم آذر» به شمار میرود.
به دنبال این بحث، بیجا نیست تأکید کنیم که علم اتیمولوژی به ما اجازه نمیدهد پیوندی میان «آذر» در معنای «مرد آذر» با دو لفظ «آذر» و «آتش» مأخوذ از مصدر آتماق (Atmaq) قائل بشویم و گرنه گرفتار گونهای اتیمولوژی عامیانه خواهیم شد؛ چرا که این دو کلمه با آن یکی، همریشه نیستند و زبانشناسی علمی اجازهی قضاوتی جز این نمیدهد.
این دو گروه تکواژ را نمیتوان به دلیل شباهتی که در شکل و فرم و شاید هم به نحوی حتی در معنا دارند، مشتق از هم به حساب آورد و خط سیر پژوهشی را به نادانی آلوده ساخت.
ازاین بحثها نتیجه میگیریم که تکواژ «آذر» مرکب از دو جزء az و ər، ریشهی کهن ترکی دارد و در معنای «آذمرد» یا «آس مرد» فروزهای است که ترکان آذربایجان از ماوراء تاریخ، خود را چنین نامیدهاند. آویزش این تکواژ با «آذر» یا «آتهر» athar در معنای «آتش» را نیز روشن ساختیم و گفتیم كه تكواژ «آتش» atış هم که در قاموسهای فارسی با کسر دوّم ضبط شده است، ریشهی ترکی دارد و روند سیر اتیمولوژیک آن را نشان دادیم. همچنین با تکیه بر اصل منشأ ترکی پیافزودهی منسوبیت چهار شکلی i/ı/u/ü، گفتیم که ترکیبهایی مانند «آذری» (Azər+i) و «تورشو» (turş+u) نیز، با همین پیافزوده ساخته شدهاند و بیگمان سازهی ترکی دارند. از تأثیر و نفوذ این پیافزودهی کاربرددار به گویشهای همجوار ترکی نظیر: اردو، فارسی، سغدی، افغانی، پشتون و جز آن اندکی سخن گفتیم.
اینک با بحث پیرامون سوءاستفادههای به ظاهر عالمانه با اغراض سیاسی گوناگون از روند پیدایی این تکواژ و خوار داشتن دانش زبانشناسی و واژهپژوهی به وسیلهی آذریبازان، به بررسی برخی فرضیّهها خواهیم پرداخت.
دو گونه نگرش بیمارگونه وجود دارد که تکواژ «آذ» و ترکیب «آذری» را از ریشهی پهلوی (!) میانگارند.
گونهی نخست، نگرش ترکیپژوهانی است که دوران کهن فرهنگ ترکی آذربایجان را انکار میکنند و طبق فرضیّهی جعلی «ذکی ولدی طوغان»، اصرار دارند که ثابت کنند عنصر ترک از سدهی هفتم به این سوی وارد ایران شده است و زبان ترکی پس از حملهی مغول و به ویژه پس از تشکیل حکومت صفوی در خاورمیانه گسترش یافته است.
این ترکیپژوهان، تاریخ ادبیات آذربایجان را از « عزّالدین پورحسن اسفراینی » شروع میکنند و دو غزل ترکی بازمانده از او با تخلّص حسن اوغلو را نخستین نمونهی(!) ادبیات ترکی آذربایجانِ ایران به حساب می آورند و آثار عدیدهای مانند قوتادغو بیلیغ، عتبةالحقایق، دیوان لغاتالترک، نهجالفرادیس، دیوان جوجی، دیوان تورکی کیشی، تفاسیر و تراجم بازمانده از سدههای چهارم و پنجم هجری، فتوتنامهها، سلجوقنامهها، سالتوقنامهها و دهها میراثفرهنگیترکی ایرانی پیش از مغول را جزو تاریخ فرهنگ آذربایجانایران نمیشمارند! کتیبهها و سنگنبشتههای یافته شده درخراسان بزرگ را نیز بیرون ازاین مقوله به حساب میآورند، مایل به کنکاش در ترکی سومری و ترکی آذری کهن نیز نیستند و میگویند:«سومریان چه ارتباطی با ما دارند!» و یافتههای نوین جهان ترکیپژوهی را هم به پشیزی نمیگیرند و طبق فرضیهی ارتجاعی طوغان – کسروی، دوران کهن آذربایجان را به غیر ترکان میبخشند.
این گروه ترکیپژوهان، عثمانیزدگانی هستند که تاریخ فرهنگ ترکی در ایران و خاورمیانه را، از تاریخ فتح ملازگرد توسط الب ارسلان سلجوقی شروع میکنند. البته شکی نیست که تاریخ حضور فعّال نظامی و فرهنگی عنصر ترک در آسیای صغیر و آناتولی از همین حادثهی مبارک شروع میشود. اما نباید از نظر دور داشت که «غزان» و «آذان» که به چنین فتحی توفیق یافتند، قرنها پیش از آن، در دو سوی خاور و باختر دریای خزر، پیدایش و تکوین یافته بودند و با بومیان و اقوام گوناگون سوی های خود در تعامل بودند و فرجامین جهانگشایی آنان درآن روزگار، فتح آناتولی بود و با این کار توانستند آسیای صغیر را از ید تصرّف روم و بیزانس به درآورند و فرجام دوران کهن تاریخ شرق را به آغاز قرون وسطی با فتح استانبول به دست سلطان محمد فاتح پیوند زنند. و اسلام را در آسیای صغیر و اروپای شرقی گسترش دهند.
بنابراین باید گفت این آسیای صغیر است که تاریخش تابع تاریخ آذربایجان و ایران است نه آذربایجان که ترکیپژوهان مرتجع، تاریخ این دیار را تابعی از تاریخ عثمانی به حساب میآورند.
در سرزمین آذربایجان قرنها پیش از اسلام، گرچه اقوام گوناگونی میزیستند، اما ترکان، پیوسته بر همه تغلّب داشتهاند و اکثریت به حساب میآمدهاند. مرحوم میرعلی سیدوف در کتاب باارزش خود با عنوان آذربایجان خلقینین سۏیکؤکۆنۆ دۆشۆنرکن و شادروان محمدتقی زهتابی در پژوهش توانفرسای خود با عنوان ایران تۆرکلرینین اسکی تاریخی، با اینگونه نگرش نوین به کاوش در دوران کهن تاریخ آذربایجان، سمت و سوی علمی دادهاند و امروزه جوانان دانشپژوه ما، با گامهای استوار خود، دادههای نوین دانش دیرینشناسی را نظم و نسق میدهند و کشف رازهای گذشتهی پرافتخار اجداد و نیاکان خود را در آن پیجویی میکنند.
کشف دهها کتیبه با الفبای «گؤی تۆرک» و صدها چرمنبشته با الفبای «اویغوری» و چندین متن «گاسی» با الفبای «آپوستاق» و انبوهی از یافتههای باستانشناسی در کنارههای «گؤی مسجد» در تبریز و دیرینکاوی در نمونههای منظوم و منثور فولکلور آذربایجان، و دقّت عالمانه در دقائق زبانشناسی و نیز غور در اسرار اسماء جغرافیایی این سرزمین، اکنون نظریّهی ارتجاعی با اغراض سیاسی ذکی ولیدی طوغان را باز پس نهاده است.
با توجّه به اینکه ما اکنون در عصر انفجار اطلاعات هستیم، دیگر بر آن نیستیم که «هر نوشتهای به یکبار خواندن میارزد.» و یا «هیچ سیاههای خالی از فایده نیست.» (لایَخلُو سَوادٌ عَن مَنفعتِه.) از این رو، به دلیل آنکه نگاشتههای این پژوهشگران از آنجا که ساختار و بافتار منطقی ندارد و فاقد غنای علمی و تتبع باارزش و روزآمد،جامعیّت استناد به منابع معتبر روز، ابتکار و تحلیل بسامان نیز هست، ذکر آنها شایستهی تحلیل در این گفتار نیست. ما اندیشناک نیستیم که مبادا جوانانمان در دام این کمسوادان خودنگر گرفتار آیند و مباحثه با آنان را ضرور نمیشماریم.
اما، گونهی دوم، نگرش خصمانه و موذیانهی کجروانی است که در فرآیند تدوین و تنسیق فعالیتهای خود و برآیند استنتاجات بیمارگونهی خویش، به القائات شبهعالمانه میپردازند و تئوری پوچ و درهم تنیده و برهمریختهی کسروی را اساس کار خود قرار میدهند.
اصطلاح «آذری» را کسروی و همپالکیهای او جعل نکردند، بلکه آن را به نفع ترکیستیزان مصادره کردند. این اصطلاح قرنها پیش از ظهور نامیمون آنها وجود داشت و به کار میرفت و در معانی گوناگون کاربرد داشت که شرح خواهیم داد.
[1] فرهوشی، بهرام. فرهنگ پهلوی، مادهی: «آتش».
[2] پورداود، ابراهیم. هرمزدنامه، تهران، 1351، ص 260.
[3] معین، محمّد. فرهنگ فارسی، ج 1، مادهی: «آتش».
[4] همانجا.
[5] همانجا.
[6] از جمله فرهنگهای: آنندراج، غیاثاللغات، ناظمالأطبا، انجمنآرا و غیره.
[7] معین، محمّد. فرهنگ فارسی، ج 1، ص 37.
[8] شاهنامه، چاپ مسكو، ج 1، ص 4.
[9] همانجا.
[10] رك. لغتنامهی فارسی از انتشارات مؤسسهی لغتنامهی دهخدا، ج 1، مادهی: آتش.
[11] اسدی طوسی. گرشاسبنامه، چاپ تهران، ص. 96.
[12] کاشغری، محمود. دیوان لغاتالترک، برگردان فارسی از: دکتر حسین محمدزاده صدیق، تبریز، نشر اختر، 1383، ص 108.
[13] Karşılaştırmali Türk Ləhceləri Sözlüğü, c.1, s 32.
[14] Sümrecə Kesin Türkçedir, İst.,2002, s.52.
[15] محمدزاده صدیق، حسین. یادمانهای ترکی باستان، واژهنامه.
[16] مركز كرمانشناسی. واژهنامهی کرمانی، ص 62.
[17] پور داود، ابراهیم. یادداشتهای گاتها، تهران، 1356، ص 100.
[18] دیوان لغاتالترک، پیشین، همانجا.
[19] The foundation of the Iranian Gligious, by L. H. Gray, ink. R. Cama Oriental Institute Publication, No. 5, Bombay, p. 111.
[20] همانجا.
[21] همانجا.
[22] رضازاده شفق، فرهنگ شاهنامه، مادهی: «آز».
[23] كلمهی «دیو» در اصل در معنای «شخص تنومند، سپید پیکر و روشن پوست و نورانی» است. تلفظ آن در سانسکریت (dəevə) است و در وداها نامی برای ایزدان نور است. ولی در اوستا جزو سیاهیان اهریمن به شمار میرود.
[24] Doğan, İsmail. Türk Dili, 1997, s. 66.
[25] كسروی، احمد. نامهای شهرها و دهها، تهران 1323.
[26] پور داود، ابراهیم. لغات دساتیر (مقدمهی برهان قاطع)، تصحیح مرحوم دکتر معین، تهران: امیرکبیر، ص 62.
[27] كسروی، احمد. زبان پاك، تهران، 1322.
[28] كسروی، احمد. آذری یا زبان باستان آذربایگان، تهران 1321، (برای تحلیل این تئوری ر. ك. نوچههای احمد کسروی از نگارندهی این سطور.)
[29] حاجتپور، حمید. آذری یا تالشی، مجلّهی زبانشناسی، س 7، ش 2، (1369) ص 59 به بعد./ عبدلی، علی. غزلهای آذری یا تالشی بدر شیروانی، مجلّهی آینده، س 6، ص 719 به بعد.