نویسنده : بهمن رنجبران

 
مقدمه : سرزمین های ایرانی و فلات ایران بزرگ دربرگیرنده خاک پهناوری است که از دیرباز زیستگاه ملت بزرگ ایران زمین بوده است. از همین دسته است سرزمین هایی از کشورهای امروزی افغانستان، تاجیکستان یا دیار سغد، ترکمنستان، پاکستان، ازبکستان، ارمنستان، قرقیزستان، گرجستان، قزاقستان و ...
همچنین گستره فرهنگ و تمدن ناب ایرانی فراتر از این رفته و ما امروز در هندوستان، سین کیانگ یا چین و برخی ازدیگر کشورها نمودها وجلوه های روشنی از ادبیات، آیین ها و جشن های ایرانی می بینیم. دراین میان، سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان برجسته ترین سر زمین های بر جای مانده از سرزمین کهن و فرهنگی ایران بزرگ هستند.
 
سخن در باره ایل بزرگ افشار است، ایل افشا ر قدمتی کهن داشته و ریشه در چند کشور و منطقه از جمله : ترکستان، چین، ایران، افغانستان و... دارد و از خود، سرداران و دلاوران و ظلم ستیزان زیادی را برای حفظ خاک و ناموس و دین و وطن خودبه کشوری همچو ایران تحویل داده است که در این باره به صدها دلاور و سردارملی می توان اشاره داشت که یکی از آنان که در چند قرن اخیر با فداکاریها و از جان گذشتگی ها و با همراهی اقوام ایرانی بخصوص قوم افشار توانست ایران را ازدست فرصت طلبان داخلی و استعمارگران خارجی نجات دهد. این سردار ملی نذرقلی فرزند امامقلی افشار « زاده شده و پرورش یافته درخاک دلاور خیز دستگرد درگز » است که با حس حمیت خواهی و وطن پرستی و رهانیدن ناموس و خاک و وطن خود ازچنگال بیگانگان و گذاردن بیشتر وقت خود در جنگ ها، بالاخره موفق می شود کشور ایران را ازیوغ بیگانگان رهانده و با تایید و اصرار سرداران و بزرگان ایران در دشت مغان به پادشاهی کشور ایران برسد .

در باره ایل بزرگ افشار و پادشاهی نادرشاه، کتاب ها و سفرنامه های زیادی توسط نویسندگان خارجی و ایرانی نوشته شده است و دراین کتابها، قومیت و محل اسکان ایل افشار را خیلی دقیق و موشکافانه معرفی نموده اند و جای شک و شبهه ای باقی نگذاشته اند که افشار و سردار نامی آن نادرشاه از کدام تبار است و خیلی واضح و گویا، نژاد و تبارنادر شاه و قومیت افشار را که قومی ترک هستند، معرفی نموده اند و تمامی نویسندگان و تاریخ نویس ها و محققین خارجی و ایرانی دراین رابطه اتفاق نظر داشته و دلایلی محکم ارایه نموده اند. و نیازی به این پژوهش و معرفی نبود ولی از آنجا که در بعضی سایت ها مشاهده کردم قومیت و ایل ترک افشار که واژه ها و نام های تیره ها و اسم سردارانش همه برگرفته از نام ترک و اغوز می باشد و حتی کلمه ایل یک واژه ترکی است ( لغت نامه دهخدا )، ایل ترک افشار را بدون دلایل مستند و بدون اشاره به کتاب های معتبر و از روی وهم و گمان زیرسوال برده و با مرتبط شمردن نام یک تیره کوچک، «هفت شرانلو» و نسبت دادن آن به افشرانلو و جابجا نمودن حروف آن در نهایت کلمه افشار را ازآن بیرون آورده و نتیجه گرفته اند این همان ایل افشار است که ازاکراد بوده و نادرشاه افشار هم از همین تیره است. لذا بنوبه خود احساس مسئولیت کرده و وادارشدم این پژوهش را تهیه نمایم که ایل ترک افشار با دلایل معتبر معرفی گردد. و لازم می بینم نکاتی در باره مطلبی که از سایت ها منتشرکرده و ایل افشار را بدون دلایل معتبر، و بدون اینکه به کتابها یی اشاره کنند، کرد دانسته اند، اشارات و سوالاتی داشته باشم تا چگونگی موضوع ترک تباری قوم افشار و همچنین نادرقلی افشار واضح و گویا شود .
 
خیلی جالب است، در مطلبی که اشاره کرده اند قسمت زیادی ازآن که قبلا در باره افشار و نادرشاه نوشته شده است و اشاره به تیره های ارخلو ( قرخلو) دارد و گفته شده است نادر ازاین تیره است. ولی مخاطب بدون بررسی دقیق، گفته های خود را در داخل مطلب آورده و بیشتر خودش را زیر سوال برده است و نوشته ارایه شده در سایت، با جملاتی ضد و نقیض، بیرون آمده که هیچ باهم همخوانی ندارند. و شاید اگر نویسنده واقعی، مطلب نوشته شده خود را، با این نوشته مطابقت دهد، حتما تعجب کرده و اعتراض خواهد نمود. چرا که از مطالبش برای ارایه یک گفته، بی اعتبار، استفاده شده است.
 
و اگر جمع آوری کننده مطالب تا اندازه ای دقت می کرد و مطالب جمع آوری شده و اضافه کرده خود را بررسی و از نظر می گذراند متوجه تناقض در نوشته هایش شده و هیچوقت چنین نوشته را درسایت منتشر نمی کرد، و هیچگاه ایل بزرگ افشار را در داخل یک تیره کوچک، جا نداده و نتیجه گیری نمی کرد .
 
عین مطلبی که در سایت منتشر شده است چنین است :
«افشاریا اوشاریکی ازایلهای بزرگی است که در زمان شاه اسماعیل صفوی همراه با شش ایل بزرگ از آناتولی عثمانی به ایران آمدند و پایه های سلسله صفوی را بنیاد گزاردند.این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم می شد یکی قاسملو و دیگری ارخلو یا قرخلو، نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود، طایفه افشار را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و درشمال آن سرزمین در نواحی ابیورد و دره گز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. تعداد بسیاری از این ایل در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند. و اژه افشار به معنی چالاک و علاقه مند به شکار است. واژه افشار از ایل افشرانلو یا هفت شرانلو گرفته شده است که این ایل به همین نام در شمال خراسان زندگی می کنند. توتم و حیوان مقدس قبیله افشار در قدیم گونه ای ازعقاب به نام «تاوشانچیل» بوده که اغلب شکار خرگوش می کند. با تحقیقات اخیر و نشانه های بجا مانده مشخص شده است که ایل افشار که تا کنون فکر می کردند ترک تبارند در حقیقت کرد تبار بوده و به زبان کردی شمالی یعنی کرمانجی صحبت می کرده اند.»
 
ازنویسنده مطلب ذکر شده در سایت تقاضا دارد، سوالات و موارد زیر را با استناد به کتابهای معتبر و شناخته شده، بطور واضح و گویا شرح دهند .
1 – معنی و وجه تسمیه و نام و واژه ایل و تیره و اوشار و افشار چیست? و از کجا گرفته شده است ؟

2 – واژه ارخلو یا قرخلو کردی است یا ترکی؟ چرا و معنی آن چیست و چرا به کاربرده شده است و این طایفه در کجا ساکن شده اند و نادر شاه که از آن طایفه است، چرا نوشته اید نادرشاه از ایل هفت شرانلو است؟

3- نوشته اید ایل هفت شرانلو در شمال خراسان زندگی می کنند. در کجای شمال خراسان ؟ علت سکونتشان در آن مکان چه بوده و از چه زمانی در آنجا ساکن شده اند؟ و آیا در جای دیگر هم ساکن هستند؟ و چرا هفت شرانلو را ایل معرفی کرده اید ؟

4 – توتم و حیوان مقدس در دیگر تیره های کرد خراسان چه بوده ؟ و برای چه توتم داشته اند؟ و معنی نام و واژه، تاوشانچیل چه بوده و ازچه گرفته شده و علت داشتن آن چه بوده است ؟ آیا تاوشانچیل نامی کردی است؟

5 – نام و واژه هفت شرانلو و وجه تسمیه آن چیست، و از کجا گرفته شده است ؟
و ....

ضمنا لازم میداند اشاره شود که تیره ای از افشارهای خراسان بنام «هوشر=هوشرانلو» که پس از مدتی زیاد در مجاورت با کردها ( کرمانج ها) زبانشان به کردی تغییر یافته و اکنون به زبان کرمانجی صحبت می کنند، ولی در اصل ترک زبان بوده و از بازمانده گان ایل افشار در خراسان می باشند. در اینباره دکتر باستانی پاریزی چنین نوشته است:
« در میان کردهای ایران نیز طایفه اقلیتی به نام «هوشر» وجود دارد که امروزه به زبان کردی صحبت می کنند و خود را بازماندگان افشارهای خراسان قلمداد می کنند.» «مراجعه شود به تحقیقات و نوشته های دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی و ایرج افشار .»

و گمان می رود نویسنده مطلب در سایت، چون دیده است این نام خیلی به کلمه افشار نزدیک بوده و از طرفی این طایفه به زبان کرمانجی هم صحبت می کنند نتیجه گرفته، ایل افشار کرد زبان بوده و نادرشاه نیز کرد است.
 
پژوهنده سعی کرده با ارایه مطالب ، که برگرفته از کتابهای معتبر و شناخته شده تاریخی است، ایل افشار را از نظر قومیت و نژادی و پراکندگی آن بخصوص در ایران را، بطور ریشه ای شناسانده و معرفی نماید. امید دارد این قدم کوچک، شک و شبهه ای را که در ترک تباری افشارایجاد کرده اند را برطرف نماید .

قبل از سخن در باره افشار، چون افشار قومی ترک تبار بوده و ریشه در اغوز و ترکمان دارد، ابتدا شرحی در باره اغوز و ترکمان داده می شود .
 
 
واژه اوغوز
 
 Y. Nemet دانشمند مشهور مجاري، كلمه اوغوز را به صورت ( ok-uz) تحليل كرده است. به نظر او "ok" به معني قبيله و تيره و حرف "ز" در اين كلمه از ادات جمع مي‌باشد. بدين ترتيب، اوغوز به معني "قبيله‌ها" است. در زمانهاي قديم كلمه " ok" در معناي "قبيله" بكار رفته است. دولت گؤك تورك غربي نيز از ده قبيله تشكيل شده بود كه به همين ده قبيله "اون اوخ" مي‌گفتند.
سابقه اين معنا در تشكيلات قبيله‌اي ايل اوغوز نيز ديده مي‌شود. به طوريكه معلوم است ايل اوغوز مركب از دو دسته بوده كه به يكي از آنها "بوز- اوخ boz-ox" و به ديگري "اوچ اوخ" مي‌گفتند.
 
براي اولين بار در آسياي ميانه، در چين، قوم هيون –نو امپراطوري بزرگي را تشكيل داد. در دنياي علم به اثبات رسيده كه منشأ اين قوم از تركان بوده است. از دلايل مهم در اين زمينه يكي اين است كه منابع چيني اجداد گؤك تورك‌ها، اويغورها و قيرغيزها را از نسل هيون-نو آورده‌اند و در اواخر قرن سوم قبل از ميلاد، قدرت هيون-نو، بنيانگذار راستين تشكيلات دولت تورك، همسايگان خود را به وحشت انداخته بود. در سال 209 پيش از ميلاد، شخصي به نام مائو-تون (مَتـَه) پادشاه اين قوم شد.
مائو-تون و جانشينان او فرمانده دوقلويي داشته كه هركدام از آنها دو دسته چپ و راست [سپاه] را فرماندهي مي‌كردند. از همين جا وجه تسميه‌ راست و چپ در امپراطوري "هيون-نو" به وجود آمد. منابع چيني نشان مي‌دهند كه امپراطوري هيون-نو توسط 24 فرمانده اداره مي‌شده است. در همين جا بايد گفت كه ايل "هيون-نو" از 24 قبيله بوجود آمده بود.

 نوشته: پروفسور فاروق سومر
 
ترجمه از: همت شهبازي
 
 
اوغوزها
اوغوز یا اوخوغوز، به معنی "چابک در تیراندازی" اوغوزها مهمترين اقوام ترك هستند که اجداد تورک های آسیای صغیر و آذربایجان و عراق و ترکمن ها را تشکیل می دهند  و قبل از آنكه اسلام بياورند در شمال تركستان زندگي مي كردند. آنگونه که از منابع چینی و سنگ نبشته های اورخون روشن می شود، اوغوزها یا اوخوغوزها در فاصله ی سده های 8-7 میلادی در مناطق جنگی و کوهستانی "اوتوکن" در سیبری زندگی می کردند. در منابع چيني از آنهابه نام "هوگوت" ياد شده است و محمود كاشغري هم در ( كتاب خود به نام ) " ديوان لغات ترك" اوغوز و تركمن را يكي دانسته است. از نظر ريشه ي لغوي درباره ي اوغوز نظريات مختلفي ابراز شده است: اوغوز بمعني تيره هايا قبيله ها (اوق + اوز) يا "اوق لار" آمده (در تركي قديم "اوز" و "ايز" علامت جمع بوده است) هم چنين آوغوز يا آغوز به معني اولين شيري است كه ازپستان جانوران گرفته مي شود. "اوغوزها" بعد از پذیرفتن اسلام با تشكيل بزرگترين امپراطوري ها مانند امپراطوري سلاجقه و عثماني نقش مهمي در تاريخ ايفاء نموده اند. نام "اوغوز" ابتدا در يكي از سنگ نوشته هاي "يني سئي " به عنوان نام "ايل" ذكر شده است. در سنگ نوشته هاي اورخون كه مربوط  به خاقانهاي "گوك تورك" درقرن هشتم ميلادي است از اوغوزها ياد شده است. در امپراطوري "گوگ تورك"، "اوغوزها"، قسمت مهم جامعه ترك را تشكيل مي دادند. در اينزمان "اوغوزها" در سواحل نهر "تولا" (شمال مغولستان كنوني) زندگي مي كردند و هم چنين قسمت اعظم لشكريان " ايستمي خان "، خاقان دولت غربي "گوگ تورك" را " اوغوزها " تشكيل مي دادند. بنظر مي رسداوغوزهايي كه در قرن دهم ميلادي در سواحل رود "سيحون " زندگي مي كردند اولاد " اوغوز "هاي اخير با شند. از قرن دهم ميلادي اوغوزهاي ناحيه سيحون اسلام آوردند و از قرن يازدهم بطرف ايران و آسياي صغير سرازير شدند و از طرف مسلمانان به نام " تركمن "  ناميده شدند بطوريكه بعد از دو قرن نام "ترك" و "تركمن"  جاي "اوغوز" را گرفت. در سال 1035 ميلادي قسمتي ازاوغوزها به " خراسان " آمدند و بعد ازجنگ و جدال بالاخره "خراسان " را از " غزنويان " ( ترك هاي غزنوي )گرفتند و دولت سلاجقه را تشكيل دادند. در راس آنها برادران " چاغري بيگ " و " طغرل بيگ " فرزندان " سلجوق " از قبيله "قينيق" يكي از 24 قبيله "اوغوزها" بودند. آنها در مدت كوتاهي بعد از فتح ايران به " آسياي صغير " حمله ور شدند و بعد از فتح " ملازگرد " (1071 ميلادي) در اندك مدتي قسمت عمده آسياي صغير را اشغال كردند و امپراطوري سلجوقي را تشكيل دادند....
در قرن يازدهم، دسته اي ديگر از اوغوزها از شمال "خزر" و "درياي سياه" به بالكان رفتند و در آنجا مستقر شدند. تركان كوچ نشين برخلاف قبايل عرب و كرد به شكل "ايل" يعني: مجموعه ي قبيله ها زندگي مي كردند. "اوغوزها " به مجموعه قبايل خود كه از يك قوم بودند و سازمان مستقل سياسي را تشكيل مي دادند " ائل" يا "ايل" مي گفتند. در ميان ساير قبايل ترك به جاي "ايل"، "بودون" يا "اولوس" گفته مي شد. ايل "اوغوز" از 24 قبيله يا "بوي " تشكيل مي شد كه هركدام مهر يا تمغاي مخصوص داشتند. هر شش قبيله داراي يك "اونقون" (توتم) بودند. " اونقون "ها، مرغان شكاري (عقاب و شاهين و باز و امثال آنها) بودند و در نظر تركان مقدس شمرده مي شدند و گوشتشان حرام بود. هر قبيله مهر خود را بر احشام و اسب هاي خود مي زدند.
هر "قبيله" يا "بوي" به چند "اوبا" يا " طايفه " (اويماق، يوروك) تقسيم مي شد رئيس ايل "يابقو" و رئيس قبيله "بيگ" ناميده مي شد. عنوان "بيگ" ارثي بود و "يابقو"ها از ميان "بيگ"ها انتخاب مي شدند. كلمه "ايل" بمرور زمان معني "كشور" را هم پيدا كرده است ولي در قديم به سر زمين ايل و قبيله و طايفه "يورد" گفته مي شد. "اوغوزها" ارتش و تشكيلات كشوري خود را به دو قسمت يمين و يسار تقسيم مي كردند، برخلاف " مغول "ها شاخه يا جناح راست مهمتر از شاخه چپ بوده است. شاخه راست را " بوز اوخ " (تير خاكستري)، شاخه چپ را "اوچ اوخ " (سه تير يا سه قبيله )مي گفتند. اداره ايل و حكومت در دست "بوز اوخ"ها و علامت آنها كمان بود. علامت "اوچ اوخ" ها تير بود و به همين مناسبت "طغرل بيگ" وقتي وارد "نيشابور" شد (سال 1038 ميلادي) كماني به بازو و سه تير به كمر داشت كه نشانه فرمانروايي بر دو جناح "اوغوز" بوده است....
 
در کتابهای قدیم در باره اوغوز و 24 قبیله آن چنین آمده است :  
اوغوز وقتی به فرمانروایی  رسید تا تلاس و صیرم و بخارا را تصرف کرد. از اوغوز شش پسر به وجود آمد به اسامی : گون خان (آفتاب)، آی خان(ماه)، الدوز خان (ستاره)، گوک خان (آسمان)، داغ خان (کوه) و دنگیزخان (دریا).
 
هریک از این پسران دارای چهار پسر شدند که از آن 24 نفر، 24 قبیله ترک به وجود آمدند و هر یک با نام و لقب خاص که تمام اتراک از این 24 نفر هستند. اوغوز تمامی کشورهای ایران، توران، مصر، شام، روم، فرنگ و دیگر ولایات را تصرف کرد و سپس به سرزمین اصلی خود در اورتاق و کرتاق بازگشت. به مرور زمان از آن اقوام، شعب زیادی بوجود آمدند و هر یک اسم و لقبی یافتند مانند اوغوز که امروزه تمام آن اقوام را مجموعا ترکمن می گویند.

روزی شش پسر اوغوز به شکار رفته بودند و کمانی زرین با سه تیر طلایی یافتند و نزد پدر آوردند تا تقسیم کند. وی کمان را به سه پسر بزرگتر داد و سه تیر را به سه پسر کوچکتر، و فرمود: به اقوامی که از نسل سه پسری که کمان به ایشان داده شده، لقب و کنیت بوزوق ( پاره کردن ) بگویند. زیرا کمان را به ضرورت باید پاره کرد تا بتوان تقسیم کرد. وی لشکر دست راست را به این سه پسر و خانواده آنها سپرد  و لقب اقوامی که از نسل آن پسرانی هستند که تیرها را به ایشان داد اوجوق ( اوچ + اوق = سه تیر ) کرد و لشکر دست چپ را به آنها سپرد. تخت پادشاهی را نیز به قوم بوزوق داد و پس از مرگ اوغوز خان، طبق وصیت وی، گون خان جانشین پدر شد. از آن پس این مناسبات همواره رعایت می شد. حتی وقتی که طغرل وارد نیشابور شد کمانی به بازو و سه تیر به کمر به نشانه فرمانروایی بر دو جناح اوغوزداشت.
طغرل فرزند سلجوق از قبیله قینیق یکی از 24 قبیله اوغوزها بود که سلسله سلجوقیان را تشکیل داد. پس از آنکه گون خان جانشین پدر خود اوغوز گردید، وزیرش ایکیت ارقیل خواجه که شخصی دوراندیش بود به او گفت: اوغوز پادشاهی بزرگ بود و ممالک روی زمین گرفته و خزائن و اموال و چهارپایان بیشمار دارد و آنرا جمله به شما که فرزندان آنید گذاشته و از هر یک از شما ( شش برادر ) چهار پسر مقبل بوجود آمده ، من بعد مبادا که این فرزندان جهت مال و ملک مخاصمت و منازعت کنند، مصلحت در آن باشد که منصب و راه و نام ولقب هر یک علیحده معین و مقرر گردد و هر یک را نشانی و تمغائی باشد که فرمان ها و خزائن و گله و رمه بدان نشان و تمغا مخصوص گردانند تا هیچکدام با یکدیگر مجادله و عناد نتوانند کرد. و فرزندان و اعقاب ایشان هر یک نام و کنیت و راه خود دانند تا موجب ثبات دولت و دوام نیکنامی ایشان باشد. گون خان آن سخن را پسندید و لذا برای هر یک قبیله مهر و تمغای مخصوص قرار داد و برای هر چهار قبیله نیز یک اونقون (توتم) معین کرد.
 
 اونقون ها مرغان شکاری (عقاب، باز، شاهین و امثال آن) بودند و در نظر ترکان مقدس شمرده می شدند و گوشتشان حرام بود. هر قبیله مهر خود را بر احشام و اسب های خود می زدند. هنگامیکه در قرن یازدهم میلادی اسلام به صورت عمومی درآمد، مسلمانان به اوغوزهای مسلمان ، ترکمن می گفتند. سرانجام در اوایل قرن سیزدهم میلادی نام ترکمن جایگزین کلمه اوغوز شد. قدیمی ترین سند اسلامی که در آن نامی ازترکمن به میان آمده، احسن التقاسیم مقدسی است که درقرن چهارم هجری نوشته شده است.
 
 
الف -  قبایل بوزوق: 
 
1-فرزندان گون خان: قایی(محکم)، بایات(توانگر)، آلقراولی (موفق)، قرا ائولی(دارای چادر سیاه)
 
2- فرزندان آی خان: یازیر(حاکم به کشورهای بسیار)، دوگر (برای جمع شدن)، دودرغا (کشورگشایی و حکومت)، بایرلی.
 
3- فرزندان اولدوزخان: اوشار (چالاک و علاقمند به حیوانات)، قزاق یا قیزیق (قوی)، بیکدلی (مانند بزرگان عزیز است)، قارقین ( غذای زیاد سیر کننده) .
 
 
 ب - قبایل اوجوق: 
 
1- فرزندان گوگ خان: بایندر (جای پر نعمت)، بچنه(رزمنده با غیرت)، چاو ولدور (باشرف-مشهور)، چبنی(مبارز).
 
2- فرزندان داغ خان: سالور (در هر جا شمشیرش می برد)، ایمور ( نیکو توانگر)، آلا یونتلی(دارای چهارپایان نیکو)، اورکز (نیکو کار و با نظام) .
 
3- فرزندان دنگیز خان: ییگدیر (خوبی و بزرگی و مردانگی)، بوگدر (متواضع و خدمتگزار)، ییوه (سرور همه)، قینیق (عزیز جامعه) در "ديوان لغات الترك" و " جامع التواريخ " و " تاريخ آل سلجوق " اثر "علي يازيچي اوغلو " از قبايل و طوايف اوغوز مفصلاً ياد شده است. ....

"ابوالغازي بهادرخان خيوه اي" در(كتابهاي) "شجره تراكمه" و "شجره ترك" ضمن شرح حال اوغوزان از 24 قبيله اوغوز نامبرده است از اين قرار:
 
1-قينيق (قبيله سلجوقيان) 2- قاييق 3- بايندر 4- ايوا (يا ييوا) 5- سالغور (يا سالور) 6- افشار7- بيگدلي (زبان بيگ)8- بوگدوز 9- بيات 10- يازقير 11- اينور (ياايمور) 12- قارابولوك 13- آلكابولوك 14- ايغدير 15- اورگير 16- توتيركا 17- اولايوندلوق 18- توگر 19- بچه نك 20- چووالدير 21- چپنــي 22- چـاروق 23- ياپرلي 24- قارقين .....(سيري در تاريخ زبان و لهجه هاي تركي - صفحه ي 113و بعد)
 
تعدادی ازین قبایل هنوز هم با همان نام درمیان ایلات ترک درایران زندگی می کنند. مانند:
 قاشقایی(قایی)، افشار (اؤوشار) (طایفه رحیمی و تعدادی ازطوایف ایل شش بلوکی و بعضی دیگر ازایلات قشقایی جزء افشارها به شمار می روند) ایگدیر، بیگدلی (به ی دیللی)، بایات (بیات)، ایمور (فارسیمدان)، جروقلوق (که امروزه تعدادی ازآنها به نام چاروقلو به صورت بنکوهایی درایلات قشقایی وجود دارند) و...
ایمر نام دو روستا در منطقه ترکمن صحرا هست و طایفه ای نیز بدین نام یعنی ایمرلی درتیره یموت هست که اینان اکنون هم جزو یموتهای آتابای و هم جزو یموتهای جعفربای هستند. طایفه قایی نیز اکنون در ناحیه کلاله زندگی می کنند و جزو تیره گوگلان ها محسوب می شود.
روستایی بنام گرای در منطقه ترکمن صحرا هست. روستای ایگدیر که هم نام شهری درشرق ترکیه نیز هست درمنطقه ترکمن صحرا وجود داردکه طایفه ایگدیر از تیره آتابای هست درآن سکنی دارند. همچنین نام روستایی دربخش مرکزی شهرستان ارومیه دراستان آدربایجان غربی است. قرقین یا قارقین ها در شمال افغانستان هم زیاد هستند و شهری هم به همین نام در شمال افغانستان وجود دارد .
 
ترکمانان اوغوز، در پی استیلای مغول و نامساعد شدن شرایط زندگی، سرزمین خود - ماورای سیحون-  را ترک گفته و راهی ایران و آسیای صغیر شدند. گروهی از آنان که در نواحی جنگلی مشرْعَش، واقع در آناتولی، سکونت گزیدند. «آغاج اری یا آغاجری» نامیده شدند. این طایفه از قدیم‎ترین ترکمانان مهاجر در آناتولی بودند و به سبب اشتغال در صنعت چوب به « تخته چی » یا « جماعت تخته چیان » نیز اشتهار یافتند. در بیشتر مآخذ، آنان را از ترکمانان اوغوز و قومی ماجراجو گفته‎اند. آغاجریها با استفاده از ضعف و اختلافات درونی سلاجقه آسیای صغیر، گاه و بیگاه نواحی اطراف خود را مورد حمله قرار داده، کاروانهای تجاری و روستاهای مسیحی‎نشین را غارت می‎کردند.
عزالدین کیکاووس پادشاه سلجوقی، در 653ق/1255م به سرکوبی آنان اقدام کرد و در 660ق/1261م به فرمان هولاکو نیرویی مرکب از 000‘20 نفر بر آنان تاخت چنانکه گروهی از آنان کشته و برخی دیگر به سوریه متواری شدند. با وجود این مغلوبیت، آغاجریها در میان مغولان از اهمیت ویژه‎ای برخوردار بودند، چنانکه برخی از امرای مغول، آغاجری نام داشتند. آنان، در قرن 8ق/14م، مجدداً نیرو یافته به شهرها می‎تاختند از جمله در 796ق/1394 م به سیواس و نواحی اطراف آن هجوم بردند که سرانجام قاضی برهان‎الدین فرمانروای سیواس، برای جلوگیری از حملات مکرر آنان، قلعه‎ای بزرگ در بخش جنوبی این ایالت بنا نهاد (استرآبادی، 530).

از آن پس تا تشکیل دولت قره قویونلو نامی از آنان نبرده‎اند. همزمان با تشکیل دولت یاد شده، گروهی از آغاجریها با قره محمد، امیر قره قویونلو، روابط بسیار نزدیک داشتند، حتی تاتار خاتون، خواهر محمد با یکی از امرای آغاجری ازدواج کرد که حسن‎بیک، یکی ازرؤسای آغاجری. فرزند اوست  « قره قویونلوها »، هنگامی که قره یوسف، حکمران قره قویونلو، آذربایجان را تصرف کرد و پایه‎های حکومت خویش را استحکام بخشید، قبایل و تیره‎های متعدد ترکمانانِ نواحی مرزی آناتولی شرقی از جمله آغاجریها با وی به ایران آمده (همانجا)، به خدمت در حکومت قره قویونلوها پرداختند که از امرای معروف آنان حسن‎بیک، حسین‎بیک، سولان‎بیک و علی‎بیک را می‎توان نام برد. آغاجریها پس از انقراض دولت قره قویونلو نیز موجودیت خود را حفظ کردند. در حال حاضر گروهی از بازماندگان این قوم شیعی مذهبند در نواحی مختلف ترکیه از جمله اطراف آیدین، اسپارته و آدانه (اطنه) زندگی می‎کنند
 
مآخذ: آق سرایی، محمود، مسامره‎الاخبار، به کوشش عثمان توران آنکارا ، یحیی‎ بن ‎محمد،‎ لاوامرالعلائیه، به کوشش عدنان صادق ارزی، آنکارا،
 
 
زبان‌های اغوز
 
زبان‌های اوغوز شاخه اصلی خانواده زبان‌های ترکی می‌باشد. زبان‌های اوغوز ویژگیهای مشترکی دارند که زبان‌شناسان از روی این ویژگیها این زبانها را در یک رده قرار می دهند. برخی از این ویژگیها با دیگر زبان‌های ترکی مشترکند اما برخی به زبان‌های اوغوز اختصاص دارند. زبانهای اوغوز بصورت عمده به سه بخش اصلی تقسیم می گردند؛ این رده بندی بر پایه جغرافیا و ویژگیهای مشترک زبانها است:
 
گروههای غربی اوغوز بصورت زیر می باشد: آذربایجانی که شامل انواع زبانهای آذربایجانی جنوب شرقی و شمال شرقی و زبان ترکمن‌های عراقی، زبان قشقایی و زبان افشار است.

استانبولی که شامل زبان ترکی استانبولی، زبان ترکی عثمانی، زبان گاگاوز و زبان ترکی گاگاوز بالکانی است.

ترکمنی که شامل زبان ترکمنی، زبان ترکی خراسانی و بخش اوغوز زبان ازبکی است.

گروههای ترک زبان دیگر شامل:
گروه جنوب شرقی که شامل زبانهای درون ایران (زبان قشقایی، زبان سونقوری) و درون افغانستان (زبان افشار) میگردد.

زبان سالار: دو زبان تاتاری کریمه و زبان اوروم گرچه از لحاظ تاریخی جز زبان قبچاق هستند اما آنقدر تحت نفوذ زبانهای اوغوز قرار گرفته اند که بسختی تشخیص داده می‌شود که آنها اوغوز هستند یا قبچاق.
 
 
 قوم ترکمان
 
نام ترکمان نخستین بار در متون اسلامی سده 4 هجری 10 میلادی و نوشته مقدسی آمده است. این نام به صورت trwkkmm در سند سغدی  به دست آمده از کوه مغ ضبط شده که متعلق به سده 8 میلادی 2 هجری قمری است. مقدسی ترکمانان را ساکن آن سوی منطقه مرزی جهان اسلام در آسیای مرکزی ذکر کرده است. می دانیم سراسر ماوراء النهر بلاد اسلام به شمار می رفت .

محمود کاشغری در سده 11 میلادی 5 هجری قمری این گروه را ساکن آن سوی اسفیجاب نوشته که گویا منطقه ای نزدیک به محدوده ترکمانان بوده است. از دریای خزر تا اسفیجاب، غزان و از اسفیجاب تا فرغانه قارلوقها سکنی داشتند. از اینجا می توان چنین نتیجه گرفت که غزان و قارلوقها را نام برده و این دو قوم را از ترکمانان دانسته است. وی در مورد قارلوقها متذکر شده است که " آنها قبایل کوچنده ای از ترکان و جدا از غزانند. ولی اینان نیز ترکمان هستند ". در نوشته جوینی نیز به ترکمانان اشاره شده است. بعدها عنوان ترکمان صرفاً به غزان داده شد. ولی رفته رفته نام غز، جای خود را به ترکمان داد .
 
در کتیبه ای که از سوی یکی از خانهای ترک متعلق به سده 8 میلادی 2 هجری قمری به دست آمده، خان مزبور غزان را توغّور – اوغوذ نامید که به معنای 9 غز است. از اینجا می توان دریافت که غزان به 9 قبیله یا عشیره تقسیم شده بودند. در نوشته های مغولی واژه های غزوتوغّوز – اوغوذ به مفهوم واحدی آمده اند.
در تألیفات جغرافی نگاران اسلامی غزوتوغّوز – اوغوذ اقوام جداگانه ای بوده و در نواحی مختلف می زیسته اند. غزان در همسایگی سرزمین های اسلامی از کرانه دریای خزر تا اسفیجاب سکنی داشتند و توغّوز – اوغوذها در منطقه کنونی ترکستان چین از کوچا به سوی مشرق می زیستند که مرکز آن تورفان بود. بنا به نوشته ابن اثیر، غزان زمانی از توغّوز – اوغوذها بودند، ولی در عهد خلیفه مهدی ( 775 – 785 میلادی، 1373 – 1383 هجری قمری ) از آنان جدا شدند. غزان در ادوار نخستین همانند ترکان و خزران، خان ( خاقان ) نداشتند. این عنوان بعدها از سوی توغّوز – اوغوذها ( یا اویغوران ) در میان غزان پدید آمد. در رأس غزان همانند قارلوقها کسی با عنوان یبغو یا جبغو قرار داشت که زمستانها را در مسیر سفلای سیر دریا ( رود سیحون ) به سر می برد که در همسایگی منطقه فرمانروایی سامانیان قرار داشت . شهر مرزی سامانیان در این منطقه سوران بود .

یبغو فرمانروای مطلق غزان نبود. در میان غزان نیز وحدت سیاسی وجود نداشت. غزان در سده 10 میلادی ( 4 هجری قمری ) همانند ترکمانان در سده 19 میلادی از وحدت سیاسی بیزار و با آن بیگانه بودند. هر قبیله رئیس خاص خود را داشت و اغلب میان آنان نفاق می افتاد. غزان دارای گله های گوسفند بسیار بودند. چنان که بعدها عین این وضع در میان ترکمانها مشهود افتاده است. گاه شماره گوسفندان آنها به یکصد هزار می رسد .

نفوذ اسلام در میان غزان از سده چهارم هجری قمری، 10 میلادی به کندی و آهستگی صورت گرفت. ابن فضلان یکی از فرمانروایان غزان را که کوچوک اینال لقب داشت، ملاقات کرده بود. این شخص نخست اسلام آورده بود، ولی مدتی بعد، از دین بازگشت و بت پرستی پیشین را اختیار کرد .

زکریای قزوینی در سده 7 هجری قمری ( 13 میلادی ) از وجود مسیحیت در میان غزان یاد کرده است. یکی از سران غز " سلجوق " بود که نام او در تاریخ مشهور است. سلجوق بنا به نوشته ابن اثیر در سال 372 هجری قمری، 982 میلادی در گذشت. فرزندان او پس از مرگ پدر در سال 375 هجری ، 985 – 986 میلادی به سرزمین سامانیان آمدند و در بخارا نزدیک روستای نور، سکنی گرفتند. بنا به نوشته ابن اثیر سه فرزند از سلجوق به نام های ارسلان، میکائیل و موسی باقی ماندند. میکائیل در پیکار کشته شد. پس از مرگ او فرزندانش طغرل بیگ، محمد، و چغری بیگ داوود در نور، سکنی گزیدند .

غزان رفته رفته از حوالی سیر دریا رهسپار جنوب و اراضی ایران شدند و چندی بعد چنان که در تاریخ آمده است سراسر منطقه آسیای مقدم را به استثنای شبه جزیره عربستان متصرف شدند. اینان در تاریخ به نام جد فرمانروایانشان، سلجوقیان نامیده شدند. هنگامی که منتصر، یکی از مدعیان تاج و تخت سامانی با ترکان به پیکار دست زد، اخلاف سلجوق در حوادث مزبور شرکت ورزیدند. منتصر در سال 394 هجری قمری، 1003 میلادی از ابیورد به سوی غزان رفت که به قول گردیزی فرمانروای آنان عنوان یبغو داشت. او اسلام پذیرفت و با منتصر خویشاوند شد. راوندی این شخص را موسی فرزند سلجوق نوشته است. منتصر به یاری غزان در منطقه زرافشان پیروزی هایی به دست آورد، ولی موفق به تصرف سمرقند نشد. غزان پس از کسب پیروزی بی درنگ بازگشتند و به تقسیم غنایم پرداختند. 18 نفر از فرمانروایان را اسیر کردند و آنها را به منتصر باز پس ندادند. شایع شد که غزان قصد دارند از وجود اسیران برای انعقاد پیمان صلح با دشمنان خود استفاده کنند. منتصر با هفتصد تن از نزد غزان گریخت. ولی غزان او را تعقیب کردند. هنگام گذر از جیحون، یخ رودخانه شکست و گروهی از یاران منتصر غرق شدند و منتصر دیگر نتوانست به یاری غزان امیدوار باشد .

پس از سامانیان، قراخانیان که از ترکان بودند بر بخشی از ماوراء مسلط شدند. متأسفانه دگرگونی سریع حوادث امکان نمی دهند تا ترتیب فرمانروایی این دودمان حتی بر پایه سکه ها معلوم و مشخص گردد. ت
نها بیهقی از قول میمندی وزیر سلطان مسعود غزنوی نوشت که علی تکین از اعقاب سلجوق حدود سی سال فرمانروایی کرد. سال 416 هجری قمری، ( 1025 میلادی ) محمود غزنوی که هفت سال پیش از آن خوارزم را به تصرف در آورده بود، بر ضد علی تکین لشکر کشید و در نتیجه علی تکین راه گریز در بیابان را پیش گرفت. در رأس غزانی که همراه علی تکین بودند، ارسلان پسر سلجوق قرار داشت. او از سوی محمود غزنوی به اسارت گرفته شد. او را به هند بردند و در آنجا به زندان افکندند تا در گذشت. گردیزی در شرحی پیرامون رابطه غزان با محمود و جانشینانش در سال 408 ق، ( 1017 م ) برای نخستین بار غزان را ترکمان نامید. بیهقی نیز غزان را ترکمان نامیده است. در روزگار محمود غزنوی، ترکمانان در اوایل قرن پنجم هجری قمری، ثلث اول قرن 11 میلادی به سبب موافقت آلتونتاش و فرزندش زمستانها را در خوارزم می گذراندند. ترکمانان در سال 426 هجری قمری، ( 1034 میلادی ) از خوارزم به مرو، سرخس، ابیورد، بادغیس و ولایت ترند رفتند. سال 1035 میلادی، ( 426 – هجری قمری ) ترکمانان به سرزمین های شمال غرب افغانستان درآمدند و بر سپاه مسعود غزنوی غلبه یافتند. در سال 431 هجری، ( 1040 میلادی ) در دندانقان پیروزی بزرگی نصیب ترکمانان شد . آلب ارسلان تا سال 456 هجری، 1065 میلادی در سرزمین های غرب آسیا پیروزی های بزرگی کسب کرد. بعدها غزان از راه دانوب به شبه جزیره بالکان حمله بردند .

با پدید آمدن امپراتوری سلجوقی از سوی غزان یا ترکمانان قوم مذکور در جهان اسلام چنان اهمیتی کسب کرد که مشابه آن در سده های میانه از سوی هیچ یک از اقوام ترک مشاهده نگردید .

فهرست تقسیم بندی اقوام غز، یا ترکمان از طریق دو اثر که با یکدیگر مرتبط نبوده اند به ما رسیده است :
1 ) دیوان لغات الترک محمود کاشغری. 2 ) جامع التواریخ رشیدی شماره قبایل غزرا 24 نوشته ولی نام دو قبیله را ذکر نکرده است. گویا خلج از غزان جدا شده بودند و در زمان او تنها 22 قبیله از غزان باقی بود. هریک از قبایل نام نیای بنیانگذار خود را داشتند.
رشیدالدین می نویسد که قبایل غزاز ادوار قدیم تا زمان او 24 بودند و همگی آنها از قبیله غزو اوغوذخان بودند که 6 پسر داشت. هریک از این پسران نیز چهار پسر داشتند. او نام 24 قوم را ذکر می کند که نام 21 قوم آن منطبق با فهرست محمود کاشغری است. محمود کاشغری نام آنها را به صورتی قدیمتر از دیدگاه زبان شناسی ذکر کرده است. نامهای مزبور در این دو نوشته به قرار زیر است
 
 
رشید الدین                                  محمود کاشغری      
 
1 ) کینیک                                       1 ) کینیک
2 ) کایی                                         2 ) کاییق
3 ) بایُندور                                       3 ) بایُندور
4 ) ییوه                                          4 ) ایوه یا ییوه
5 ) سالور                                       5 ) سالگور
6 ) اوشار                                       6 ) افشار
7 ) بیکدیلی                                    7 ) بیکتیلی - بیگدلی
8 ) بیوک دوز                                   8 ) بیوک دوز
9 ) یازیر                                         9 ) یازگیر
10 ) بیات                                       10 ) بیات
11 ) ایمور                                      11 ) ایمور
12 )قاراایولی                                  12 ) قارا بویولوک
13 ) آلکیرایولی                               13 ) آلکابویولوک
14 ) یگدِر                                       14 ) ایگدِر
15 ) اورکیر                                     15 ) اورکیر یا یورکیر
16 ) دودورقا                                   16 ) توتیرقا
17 ) اولایونتلی                               17 ) اولا یوندلوق
18 ) تورکر                                      18 ) تورکر
19 ) بیجند                                     19 ) پچنِگ
20 ) جاوولدور                                 20 ) جوالدار
21 ) چبنی                                    21 ) جبنی 
 
 
 
محمود کاشغری در شماره 22 از جاروقلوق یا چاروقلوق یاد کرده است . ولی این نام را رشیدالدین نیاورده است. وی در عوض سه نام دیگر ذکر کرده است که در کتاب محمود کاشغری نیامده است. این نامها عبارت اند از :
یاییرلی، کاریک و کارکین. هر دو مؤلف طمغای این اقوام یا مهر و نشان آنها را که برای داغ کردن گله مورد استفاده بوده ذکر کرده اند.
بنا به نوشته رشیدالدین حتی در دوران اسلامی نمونه هایی از توتمیسم درمیان غزان وجود  داشته است. هریک از اقوام پرنده خاصی را مورد ستایش قرار می دادند. افراد قوم مربوطه گوشت آن پرنده را نمی خوردند و به آنها آزار نمی رساندند. رشید الدین و محمود کاشغری هیچ یک از منطقه جغرافیایی اقوام غز، ذکری به میان نیاورده اند. از سده 11 میلادی، ( 5 هجری قمری ) تا اوایل سده 14 میلادی ( 8 هجری قمری ) تحولات و دگرگونی هایی در زبان و گویش غزان پدید آمد. میتوان دریافت که گویش ترکمانی از گویش ترکی شرقی متمایز است. بنا به نوشته رشیدالدین ، ترکمانان دقیقاً می دانستند که دودمان فرمانروایانشان از کدام قوم و قبیله بوده اند . به عنوان نمونه می دانستند که سلاطین سلجوقی که حدود 400 سال بر سرزمین های ایران و توران و از مصر تا چین فرمان راندند، از قوم کینیک بوده اند.

خواجه نظام الملک درباره خویشاوندی ترکمانان و غزان در فصل 26 کتاب خود می نویسد :
" هر چند که از ترکمانان ملالی حاصل شده است و عددی بسیارند، ایشان را بدین دولت حقی ایستاده است که در ابتدای دولت بسیار خدمتها کرده و رنجها کشیده اند و از جمله خویشانند " .
 
بار تولد می نویسد که سلطان سنجر " ترکمانان را به استانهای دوردست و مرزی امپراتوری سلجوقیان گسیل داشت تا با بیزانسیها و گرجیان پیکار کنند. بدین روال می توان ترکی شدن تدریجی آسیای صغیر و آذربایجان را توضیح داد. ترکمانان در کلیه جنگهای توسعه طلبانه سلجوقیان شرکت داشتند و پس از آنها نیز با اتابکان بودند. هنگامی که نورالدین محمود، اتابک سوریه در سال 560 هجری قمری ( 1164 میلادی ) عزم تسخیر مصر کرد، ترکمانان گروه کثیری از سپاهیان او را تشکیل می دادند.
ظهیری مؤلف مصری سده 15 میلادی می نویسد قبایل ترکمان از غزّه تا دیار بکر را اشغال کرده بودند. وی محل دقیق سکونت ترکمانان را در این نواحی ذکر کرده است .
قراقویونلوها و آق قویونلوها مدتی بر ایران، آسیای صغیر و قفقاز فرمانروایی داشتند. قراقویونلوها از قبیله بهارلو و آق قویونلوها از قبیله بایندور بودند که کاشغری بدان اشاره کرده است.
بار تولد می نویسد : چنین به نظر می رسد که در عهد ترکمانان آق قویونلو داستان های مرتبط با نام قورقود پدید آمده باشد. در این داستانها فرمانروای همه غزان بایندورخان بود .
 
در تاریخ ممالک اسلامی از دولتهای جداگانه بسیاری تا زمان نادرشاه افشار یاد شده است که دارای منشأ ترکمانی بوده اند. اینان از قبایلی بوده اند که در کتاب محمود کاشغری، مذکور است. یکی از آنها دودمان اتابکان سلغریان بوده که در فاصله سالهای 543 – 686 – هجری قمری، ( 1148 – 1287 میلادی ) بر فارس حکومت داشته است. ولی رابطه این دودمان با قبیله سلغرکه اکنون سالور نامیده می شوند، مشخص نیست.
بعضی مورخان برآنند که سلغر نام سر دودمان این قبیله بوده است. ولی از نوشته حمد الله مستوفی چنین بر می آید که در روزگار او قرن 9 هجری قمری 14 میلادی آگاهی دقیقی از منشأ سلغریان وجود نداشته است. غزان به عنوان قوم در آخرین سالهای فرمانروایی سلطان سنجر وارد معرکه شدند. آنان بر سلطان خروج کردند و در سال 548 هجری قمری ( 1153 میلادی ) وی را به اسارت گرفتند و سه سال نزد خود نگاه داشتند. در آن سال سنجر توانست به ترند بگریزد و از آنجا به مرو برود . ولی وی در همین شهر بدرود زندگی گفت. غزها که بر سنجر چیره شده بودند مرو، نیشابور و چند شهر خراسان را غارت و ویران کردند و تنها در برابر دژ هرات متوقف شدند و ناگزیر عقب نشستند .
 
این غزان به قبایل بوزوک و اوچوک تقسیم شدند و می توان گفت که شامل مجموع ترکمانان بوده اند. ولی گروههایی نیز در شمال افغانستان و بلخ وجود داشتند که همراه اعقاب سلجوق به ایران نیامدند و در ماوراء النهر باقی ماندند. بعدها ترکان قارلوق عرصه را بر آنان تنگ کردند .
فرمانروای غزان بوزوک، قورقود پسر عبدالحمید، و فرمانروای غزان اوچوک، دو پسر داد یک بود که نام شخص اخیر الذکر در مآخذ به صورت  دو دو پسر اسحاق بن خضر آمده است. محتمل است که به وی نام اسلامی داده باشند، زیرا در میان ترکان چنین معمول بود و آنها دو نام داشتند. در روزگار آتنولتاش ترکمانان مزبور زمستانها را در خوارزم می گذرانیدند. از سرنوشت این دو فرمانروای ترکمان آگاهی روشنی در دست نیست. غزان پس از مرگ سنجر نیز بعضی نواحی خراسان را در دست داشتند که از آن جمله ناحیه مرو بود. اینان در سده 6 هجری قمری ( 12 میلادی ) توسط خوارزمشاه در معرض فشار قرار گرفتند. در قرن 11 هجری ( 17 میلادی ) ابوالغازی بهادر خان اطلاعات وسیعی پیرامون ترکمانان به رشته تحریر کشید که بعضی مطالب آن بر پایه کتاب رشیدالدین فضل الله و بخشی دیگر بر مبنای گفته های کسان بوده است.
ابوالغازی می نویسد که ترکمانان از سواحل سیر دریا ( سیحون ) سرازیر شدند. سرزمین ترکمانان را حوضه سیر دریا نوشته اند. در زمان حمله چنگیز هنوز همه ترکمانان سواحل این رود را ترک نگفته بودند. هنگام حمله مغولان، جوجی فرند ارشد چنگیز پس از تصرف جندوینگی کند گروهی مرکب از 100 هزار نفر مغول و ترکمان به فرماندهی تاینال سردار مغول به خوارزم فرستاد. ترکمانان بر مغولان شوریدند و یکی از سران مغول را به قتل رسانیدند. تاینال که از ماجرا آگاه شد به خوارزم بازگشت و گروه کثیری از ترکمانان را کشت. بخشی از آنان که نجات یافته بودند به مرو و چار جوی گریختند .
در محدوده سرزمین کنونی ترکمنستان قوم ترکمان یا زیر، که محمود کاشغری آن را یازگیر نامیده از اهمیت فراوان برخوردار بوده است . شمارۀ یازیرها به اندازه ای زیاد بود که ابن اثیر آنان را به عنوانی قومی بزرگ تلقی کرده است. اینان طی سده های 12 و 13 میلادی، ( 6 و 7 هجری قمری ) در ترکمنستان کنونی مستقر شدند. سال 555 هجری قمری 1160 میلادی بخشی از سپاه خوارزمشاه آل ارسلان به یازیرها که در رأس آنها یغمورخان قرار داشت حمله بردند و آنان را درهم شکستند. یغمور از غزان ساکن خراسان یاری طلبید. غزان در سال 556 هجری، ( 1161 میلادی) دهستان دگرگان را ویران کردند و بازگشتند. یازیرها که شمارۀ آنان همواره فزونی می یافت به حدود شهرستان " وفراوه " و " مانقشلاق " رفتند و در آن نواحی جای گرفتند .
ابوالغازی بهادرخان می نویسد که یازیرها مدتی دراز در اطراف " درون " سکنی گرفتند و از آن پس به سبب طول اقامت آنان، سرزمین مزبور " یازیریورت " نام گرفت. گروهی از اینان به کوهستان اطراف درون رفتند و زراعت پیشه کردند. اکنون این گروه ازیا زیرها را " قارداشلی " می نامند. بخش بزرگی از این قبایل ترکمان در منطقه " ایل یالین " مستقر شدند. از وجود یازیرها در سواحل آمودریا و کوچ آنان به چارجوی یاد شده است. در اواخر سده 12 و اوایل سده 13 هجری، اواخر سده 18 در اوایل سده 19 میلادی آخال تکی ها عرصه را بر یازیرها تنگ کردند. پس از فروپاشی دولت مغولان در ایران، در محدودۀ آسیای مرکزی قبایل مختلف از جمله قبیله چونگوربان که محتمل است ترکمان بوده باشند ، فرمانروایی یافتند. در رأس چونگوربان ارغون شاه قرار داشت که بنای دژکلات را به او نسبت داده اند. او گذشته از کلات، طوس و ابیورد و قوچان و نسا و دامنه مرو را در تصرف خود داشت. پس از او سرزمین تحت تصرف وی میان دو فرزندش محمد بیگ و علی بیگ بخش شد. علی بیگ بعدها با تیمور پیکار کرد و در سال 1362 میلادی، 764 هجری قمری توسط ترکمانان در مرغاب اسیر شد و مدتی در میهنه ( مهنه ) به سر برد .
یکی از فرمانروایان مهنه مبارک شاه ترکمان بود که در راس قبیله سنجری قرار داشت. اعقاب مبارک شاه در دولت تیمور از امتیازهایی برخوردار شدند. علی بیگ در سال 784 هجری قمری، ( 1382 میلادی ) به فرغانه تبعید و یک سال بعد در آنجا کشته شد. ابوالغازی بهادرخان درباره اقوام ترکمان مطالبی ارائه کرده است. وی در میان قبایل ترکمان مقام عمده ای را برای سالورها قایل است. وی معتقد است که بسیاری از قبایل ترکمان از این گروه منشعب شده اند. ابوالغازی نوشته است که سرزمین ترکمانان از سیر دریا تا آمو دریا و از آن جا تا مرغاب کشیده شد که زمانی در حیطه تصرف علی خان بود و علی خان در ینگی کند  می زیست. رفتار نادرست فرزند او به نام شاه ملک سبب قیام طغرل شد که سرانجام به قتل شاه ملک منتهی گشت. پس از آن علی خان در گذشت. از این پس در میان ترکمانان اختلاف افتاد و بخش های بزرگی از آنان در جاهای مختلف سکنی گرفتند. گروهی از اینان به مانقشلاق رفتند که قبیله سالور از آن گروه بود. عده ای از این گروه ها به فارس و عراق رفتند. سالورها در عراق با بایندوریان درگیر شدند. گروهی دیگر نیز به قفقاز و منطقه شماخی و کریمه و از آنجا به منطقه ولگا رفتند .
ابوالغاری از مبارزات و درگیریهای میان ترکمنان و ازبکان خوارزم مطالب مبسوطی ارائه کرده است . خانهای ازبک، ترکمانان را تابعان خود می شمردند. گروهی از ترکمانان که تابع ازبکان بودند در اورگنج می زیستند . گروهی از آنان به آذربایجان رفتند. بعدها دودمان صفوی از میان این گروه ترکمان پدید آمدند .
در تاریخ ایران از گروه ترکمانانی یاد شده است که به حدود اترک کوچ کردند. اینان را قبیله صائین خان یا ترکمانان ساحل " بیک ترکمن " می نامیدند. بنا به نوشته اسکندر بیگ ترکمان " منشی " این ترکمانان به دین محمد شاهزاده خوارزم در مبارزه با عبدا . . . خان فرمانروای بخارا یاری رساندند. دین محمد به یاری ترکمانان، بخاراییان را از آن سرزمین بیرون راند. اسکندر منشی از قیام ترکمانان علیه فرمانروایان استرآباد در سال 957 قمری 1550 یاد کرده است .
در عهد سلطنت شاه عباس، حاکم نسا و ابیورد ترکمان بود. با وجود قدرتمندی ایران در زمان شاه عباس، حکام استرآباد نسبت به ترکمانان سیاست تدافعی در پیش گرفته بودند. در سال 1007 هجری قمری، 1598 میلادی سپاه ایران درحوالی اترک ترکمانان را درهم شکستند و دژ آن ناحیه را بازسازی کردند. در سال 1031 هجری قمری، ( 1621 میلادی ) فریدون خان والی استرآباد که حدود 18 سال همواره با ترکمانان پیکار می کرد، در گذشت. در عهد شاهان صفوی، ترکمانان در ناحیه " درون " می زیستند. در اواسط سده 11 هجری قمری، 17 میلادی ترکمانان یارای مقاومت در برابر خانهای ازبک را نداشتند. در سده های 12 و 13 هجری قمری، سده 18 و اوایل سده 19 میلادی روسها با ترکمانان ساکن مناطق آسیای مرکزی، ارتباط کمی داشتند. گاه پیکارهایی میان روسها و ترکمانان ساکن کرانه دریای خزر روی می داد. سال 1157 هجری قمری، 1744 میلادی ترکمانان به روسها پیشنهاد احداث قلعه ای  برای بازرگانی در ناحیه ما نقشلاق را دادند. سال 1225 هجری قمری، ( 1810 میلادی ) در هشتر خان ( حاجی طرخان – آستاراخان ) 2300 خانوار ترکمان به تابعیت دولت روسیه در آمدند. در تاریخ ترکمانان جنب و جوشهایی در مورد تغییر محل ترکمانان در عهد نادرشاه وجود دارد. در اواخر دوران صفوی و ضعف دولت مرکزی ایران، ازبکان و ترکمانان به خراسان حمله بردند. نادرشاه نه تنها به رفع این حملات توفیق یافت، بلکه به آنان حمله برد و تا مدتی بخارا و خیوه و ترکمانان این نواحی را به تابعیت واداشت. می دانیم که نادرشاه خود از ترکمانان و از ایل افشار بود که در درگز تولد یافته بود. آن زمان ابیوردیکی از مراکز ایل افشار به شمار می رفت. نادرشاه به همراهی گروهی از یاران خود در روزگار ضعف صفویان ابیورد و دستگرد و درگزو کلات را در اختیار گرفت. کلات بعدها به یکی از پایگاه های سپاه نادرشاه بدل گردید. نادر از کلات علیه ترکمانانی که از محمود سیستانی حمایت می کردند، لشکر کشید و در بغ آباد نزدیک نسا بر آنها تاخت آورد و ترکمانان مزبور را در هم شکست. او با این اقدام ترکمانان را به تبعیت از خود واداشت. این زمان در میان ایل قاجار که در حدود مرو به سر می بردند اختلاف افتاد و تاتارها از این وضع بهره گرفتند. تاتارها قبیله یموت را با خود همراه کردند. این گروه از خوارزم به صحرای قراقوم کوچ کرده بودند. قاجارها به یموت حمله بردند، گروهی را کشتند و گروهی را به اسارت گرفتند. پس از این واقعه تاتارها و ترکمانان دژکلات را متصرف شدند، برای تاتارها و ترکمانان مشکل آب پدید آمد. از این رو به نادر شاه توسل جستند. نادر نیز به سوی مرو رفت. ولی چون آب رود تجن بالا آمده بود، نتوانست از رود بگذرد. ناگزیر عازم سرخس شد. ازبکان و ترکمانان خوارزم پس از سقوط دولت صفویان به خراسان حمله بردند و در عهد شیرغازی خان ( 1128 – 1140 ه.ق، 1715 – 1727 م ) حملات خود را ادامه دادند، ولی توفیقی به دست نیاوردند. شیرغازی خان در سال 1129 هجری، ( 1716 م ) مشهد را متصرف کرد و از آنجا عازم نیشاپور شد. ولی نتوانست این شهر را تسخیر کند. شیرغازی خان در سال 1130 هجری ، 1717 میلادی مشهد را غارت کرد و یک سال بعد بار دیگر همان شهر را مورد نهب و غارت قرار داد .
سال 1142 هجری قمری ( 1729 م ) نادر هرات را متصرف شد و از آنجا روی به مشهد نهاد. وی تصمیم گرفت زمستان متوجه ترکمانان شود و بهار را در استر آباد بگذراند. ولی اوضاع و احوال، او را به جنگ با اشرف افغان وا داشت. وی تنها در سال 1143 هجری، ( 1730 میلادی ) توانست به استرآباد برود. نادر در صدد برآمد ظرف یک روز به هر دو قبیله یموت و گوکلان حمله برد. ترکمانان از قصد نادر مطلع شدند. یموتها توانستند به سوی خیوه بگریزند. گوکلانها نیز عازم سومبار شدند. نادر هرگونه رابطه خراسان با ترکمان ها را منقطع اعلام کرد. بهار سال 1145 هجری، ( 1732م ) بنا به دستور نادر قلعه ای برای پادگانی مرکب از سه هزار نفر در چاندیر بنا شد، تا از آنجا تدابیر قطعی علیه قبیله های یموت و گوکلان در صورت حرکت و حملات آنان اتخاذ گردد. ولی بعدها قلعه مزبور به سبب دوری از آب ویران گردید و بی استفاده ماند. بعدها نادر توانست قبایل یموت و گوکلان را تا اندازه ای راضی کند که یکهزار جوان برای پیکار در غرب در اختیار وی قرار دهند. ولی این خواسته برآورده نشد. لذا نادر به اقدام مجدد علیه ترکمانان دست زد و ضربه هایی بر آنها وارد آورد. نادر تا بلخان و حدود دهستان، ترکمانان فراری را تعقیب کرد. سال 1148 هجری، ( 1735 میلادی ) هنگامی که نادر در قفقاز و ناحیه شمالی بود خبر رسید که ایلبارس خان، خان خیوه  گروهی از قبیله یموت را به تعداد سی هزار نفر فرستاد تا نواحی مرزی خراسان را غارت کنند. در بازگشت، ترکمانان با سپاهیان ایران مواجه گشتند و بسیاری از ترکمانان در جنگ کشته شدند. ولی در تاریخ خیوه چنین آمده است که ترکمانان حملات سپاهیان ایران را دفع کردند و با غنایم بسیار به خیوه بازگشتند. سال 1152 هجری، ( 1739 م ) که نادر به هند رفته بود، بار دیگر ایلبارس خان همراه با گروه کثیری از ترکمانان و ازبکان به دژکهلان در فاصله میان نسا و ابیورد حمله کردند. فرمانده قلعه از خارج گروهی را گرد آورد تا به ترکمانان حمله کند. آن زمان رضا قلی فرزند نادر در سرخس اقامت داشت. ایلبارس به گمان این که سپاه مزبور متعلق به رضا قلی است، با شتاب راه خوارزم در پیش گرفت. سال 1153 هجری ( 1740 م ) نادر خانهای خیوه و بخارا را تابع خود کرد. اتباع خانهای مزبور ترکمانان و ازبکان بودند. خان بخارا بدون مقاومت تسلیم شد. با این وصف نادر افراد جنگی ترکمان و ازبک را از خان مزبور گرفت و به سپاه خود ملحق کرد که شماره آنان را بیست هزار نوشته اند.
در خیوه نادر با مقاومت ترکمانان مواجه شد که از قبایل یموت و تکین بودند. نادر سرانجام بر آنان غلبه کرد و گروه کثیری را با خود برد. شماره افراد جنگی اسیر از ازبکان را چهار هزار نوشته اند.  در سال مرگ نادر از عصیان ترکمانان دراسترآباد یاد شده است که گویا با ایل قاجار همدست شده بودند. محمدحسن خان رئیس ایل قاجار نزد بکنج خان رئیس قبیله یموت گریخت. علی قلی خان جانشین نادرشاه که خود را علی شاه نامیده بود ناگهان به ترکمان حمله برد و آنان را درهم شکست ولی به تعقیب ترکمانان نپرداخت .
در تاریخ خیوه نام بکنج خان رئیس قبیله یموت، بکنج علی صوفی آمده است. در قرن 19 میلادی خیوه چندین بار مورد هجوم ترکمانان قرار گرفت. ترکمانان گاه در آنجا مستقر شدند و گاه به غارت خیوه و اطراف آن می پرداختند. ترکمانان گاه از اختلاف میان امیر بخارا و فرمانروایان ایران بهره می جستند و به حمله دست می زدند. در سال 1272 ه.ق، ( 1855م ) کوشوت خان رئیس قبیله تکین ترکمان، در اطراف سرخس به لشکریان خان خیوه حمله برد. در سال 1274 هجری، ( 1857 میلادی ) قبیله تکین به مرو حمله برد و در سال 1276 هجری، ( 1859 میلادی ) آن شهر را متصرف گردید. سال 1273 هجری، ( 1856 میلادی ) قبیله یموت به خیوه حمله برد. در این حمله خان خیوه کشته شد. در اواخر دوران سلطنت محمد شاه قاجار، محمد حسن خان حاکم خراسان ضمن استفاده از یاری قبیله های  تکین، گوکلان و یموت علیه دولت مرکزی قیام کرد. قیام مزبور با دشواری از سوی دولت مرکزی سرکوب شد. سال 1302 هجری قمری، ( 1884 میلادی ) سپاهیان روس مرو را تصرف کردند. سال 1298 ه.ق، ( 1880م ) منطقه کنونی ترکمنستان میان دولتهای روسیه ، ایران  و افغانستان  تقسیم شد. حال آن که اراضی مزبور طی قرون و اعصار به ایران تعلق داشت و بخشی از ایران بود. پس از این واقعه ترکمن های تابع دولت روسیه، در حدود مرزهای ایران موقعیت ممتازی کسب کردند.

منابع :
در ادامه
نادر شاه افشار یک درگزی و ترک زبان بوده است(2) دراین لینگ