یاد دارم در غروبی سرد سرد،
یاد دارم در غروبی سرد سرد،
می گذشت از کوچه ما دوره گرد،
داد می زد: "کهنه قالی می خرم،
دست دوم، جنس عالی می خرم،
کوزه و ظرف سفالی می خرم،
گر نداری، شیشه خالی می خرم"،
اشک در چشمان بابا حلقه بست،
عاقبت آهی کشید، بغض اش شکست،
اول ماه است و نان در سفره نیست،
ای خدا شکرت، ولی این زندگی است؟!!!
سوختم، دیدم که بابا پیر بود،
بدتر از او، خواهرم دلگیر بود،
بوی نان تازه هوش اش برده بود،
اتفاقا مادرم هم، روزه بود،
صورت اش دیدم که لک برداشته،
دست خوش رنگ اش، ترک برداشته،
باز هم بانگ درشت پیرمرد،
پرده اندیشه ام را پاره کرد...،
"دوره گردم، کهنه قالی می خرم،
دست دوم، جنس عالی می خرم،
کوزه و ظرف سفالی می خرم،
گر نداری، شیشه خالی می خرم،
خواهرم بی روسری بیرون دوید،
گفت: "آقا، سفره خالی می خرید؟!!"
" زنده یاد، قیصر امین پور "
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۷ ساعت 11:52 توسط اسماعیل سالاریان
|
1) من اسماعیل سالاریان صاحب این وبلاگ 7 کتاب چاپ شده ام 1-تمثیل و مثل 2- ناغیلار بوقچاسی 3- مثنوی یوسف و زلیخا به ترکی خراسانی 4- نگاهی به ادبیات ترکان خراسان 5- نگاهی به فرهنگ ترکان خراسان هست 6 -ترکی خراسان و قواعد آن و چند کتاب در زمینه زبان، ادبیات و فرهنگ ترکان خراسان آماده نموده ام که هنوز چاپ و نشر نشده اند.