به مناسبت هفته کتاب
به مناسبت هفته کتاب
✍️علی مرادی مراغهای
💢 در دوران دبستان، اصلا نمیدانستم که غیر از کتابهای درسی، کتابهای دیگری هم میتواند برای خواندن وجود داشته باشند! در روستای ما که در آن زمان بیش از دو سه نفر در حد سواد خواندن و نوشتن نداشتند سوادشان تنها در دو جا کاربرد داشت: یکی خواندن نامههای جوانان به سربازی رفته روستا و دومی نوشتن اقلام جهاز عروسها که دامادها باید آنها را تحویل گرفته و زیرش را انگشت می زدند...
اواخر راهنمایی و دبیرستان که وارد دنیای کتاب شدم هر موقع کتابی به دستم میگرفتم خدا رحمت کند مادربزرگم را،می گفت کتاب نخوان! چون اگر کتاب بخوانی یا کور میشوی یا بی دین...!
الان که نگاه می کنم چهار تا عینک دارم دوتا در منزل، یکی همیشه در داشبورد ماشینم و یکی هم در جیب ام. در مورد دین هم والله چه عرض کنم!
هر جا کوچ می کنیم دوتا ماشین باید کرایه کنیم یکی برای جهاز من یعنی کتابهای من، دیگری برای جهاز عیال و اسباب و اثاثیه خانه...
به خانه جدیدی هم که می رسیم بلافاصله دوستانه شروع می کنیم به تقسیم فضای خانه و البته در این تقسیم اگر احیانا اختلاف و بگو مگویی داشته باشیم معمولا کفه ترازو سرانجام به نفع کتابها می چربد چون عیال علّیه هم اهل کتاب است و حرمت آنرا نگهمیدارد...
معمولا برای همه مراسم ها کتاب کادو می برم:
مراسم ازدواج، خرید خانه، مراسم تولد و حتی برای تولد بچه ها کتابهای داستانی... یعنی کتاب در همه جا جواب می دهد.
💢 هرگز نتوانستم با pdf و کتابهای الکترونیکی اخت شوم تفاوتش با کتاب کاغذی مثل گلِ پلاستیکی با گلِ طبیعی است که نه بویی دارند و نه لطافتی...!
اما وقتی کتاب فیزیکی و طبیعی (!) را در میان دستانمان میگیریم و ورق می زنیم انگار جلدش و تک تک صفحاتش با آدم سخن می گوید وقتی به بهترین صفحه اش می رسیم همانجا می بندیم اول یک چایی میخوریم و شاید گشتی هم در بیرون بزنیم...
اما چشم مان همواره به بازگشت و بدنبال آن صفحه است تا با دوباره بدست گرفتنش، عیش و نشاطمان دو چندان گردد. خریدن و پرداخت پول آن حتی اگر بدردمان نیز نخورد کوچکترین ثمره اش، ادای دینی است به نویسنده اش و عرقی که در پایش ریخته و دوده چراغ و گرد و خاکی که در پایش خورده است...
بزرگترین کتابخانه های دنیا و غولهای کتاب در مسکو، پاریس، مخصوص در دو کتابخانه کنگره آمریکا با ۱۳۴ میلیون کتاب و موزه بریتانیا با۱۵۰ میلیون کتاب... یعنی دریایی از کتاب یعنی...
اگر چه، نمی توان همه آنها را خواند اما دیدنش نیز لذتبخش و برای انسان غرورانگیز است مثل اینکه در ساحل دریایی ایستاده ای و به بی شمار ماهی هایی می نگری که از سطح دریا برای رسیدن به خورشید بالا و پایین می پرند همه را نمی توانی بخوری اما رقص و بازیگوشی شان فی نفسه لذتبخش اند...
شخصیت مان براساس کتابهایی ساخته میشود که میخوانیم به هر خانه ایی که وارد میشویم میتوان از نوع کتابها در قفسه خانه اش پی برد که چه تیپی باید داشته باشد اما در مورد خانه هایی که اصلا قفسه کتاب ندارند چه می توان گفت؟ خودتان حدس بزنید...!
💢 در جهنم می دانم که هیچ کتابی وجود ندارد چون آتش میگیرد اما توصیفات بهشت را زیاد شنیده ایم ولی هیچ سخنی تابحال در مورد کتاب و کتابخانه های بهشت نشنیده ایم اگر کتاب و کتابخانه ای در آن نباشد بدون شک بهشت خوبی نخواهد بود...!
✍️علی مرادی مراغهای
💢 در دوران دبستان، اصلا نمیدانستم که غیر از کتابهای درسی، کتابهای دیگری هم میتواند برای خواندن وجود داشته باشند! در روستای ما که در آن زمان بیش از دو سه نفر در حد سواد خواندن و نوشتن نداشتند سوادشان تنها در دو جا کاربرد داشت: یکی خواندن نامههای جوانان به سربازی رفته روستا و دومی نوشتن اقلام جهاز عروسها که دامادها باید آنها را تحویل گرفته و زیرش را انگشت می زدند...
اواخر راهنمایی و دبیرستان که وارد دنیای کتاب شدم هر موقع کتابی به دستم میگرفتم خدا رحمت کند مادربزرگم را،می گفت کتاب نخوان! چون اگر کتاب بخوانی یا کور میشوی یا بی دین...!
الان که نگاه می کنم چهار تا عینک دارم دوتا در منزل، یکی همیشه در داشبورد ماشینم و یکی هم در جیب ام. در مورد دین هم والله چه عرض کنم!
هر جا کوچ می کنیم دوتا ماشین باید کرایه کنیم یکی برای جهاز من یعنی کتابهای من، دیگری برای جهاز عیال و اسباب و اثاثیه خانه...
به خانه جدیدی هم که می رسیم بلافاصله دوستانه شروع می کنیم به تقسیم فضای خانه و البته در این تقسیم اگر احیانا اختلاف و بگو مگویی داشته باشیم معمولا کفه ترازو سرانجام به نفع کتابها می چربد چون عیال علّیه هم اهل کتاب است و حرمت آنرا نگهمیدارد...
معمولا برای همه مراسم ها کتاب کادو می برم:
مراسم ازدواج، خرید خانه، مراسم تولد و حتی برای تولد بچه ها کتابهای داستانی... یعنی کتاب در همه جا جواب می دهد.
💢 هرگز نتوانستم با pdf و کتابهای الکترونیکی اخت شوم تفاوتش با کتاب کاغذی مثل گلِ پلاستیکی با گلِ طبیعی است که نه بویی دارند و نه لطافتی...!
اما وقتی کتاب فیزیکی و طبیعی (!) را در میان دستانمان میگیریم و ورق می زنیم انگار جلدش و تک تک صفحاتش با آدم سخن می گوید وقتی به بهترین صفحه اش می رسیم همانجا می بندیم اول یک چایی میخوریم و شاید گشتی هم در بیرون بزنیم...
اما چشم مان همواره به بازگشت و بدنبال آن صفحه است تا با دوباره بدست گرفتنش، عیش و نشاطمان دو چندان گردد. خریدن و پرداخت پول آن حتی اگر بدردمان نیز نخورد کوچکترین ثمره اش، ادای دینی است به نویسنده اش و عرقی که در پایش ریخته و دوده چراغ و گرد و خاکی که در پایش خورده است...
بزرگترین کتابخانه های دنیا و غولهای کتاب در مسکو، پاریس، مخصوص در دو کتابخانه کنگره آمریکا با ۱۳۴ میلیون کتاب و موزه بریتانیا با۱۵۰ میلیون کتاب... یعنی دریایی از کتاب یعنی...
اگر چه، نمی توان همه آنها را خواند اما دیدنش نیز لذتبخش و برای انسان غرورانگیز است مثل اینکه در ساحل دریایی ایستاده ای و به بی شمار ماهی هایی می نگری که از سطح دریا برای رسیدن به خورشید بالا و پایین می پرند همه را نمی توانی بخوری اما رقص و بازیگوشی شان فی نفسه لذتبخش اند...
شخصیت مان براساس کتابهایی ساخته میشود که میخوانیم به هر خانه ایی که وارد میشویم میتوان از نوع کتابها در قفسه خانه اش پی برد که چه تیپی باید داشته باشد اما در مورد خانه هایی که اصلا قفسه کتاب ندارند چه می توان گفت؟ خودتان حدس بزنید...!
💢 در جهنم می دانم که هیچ کتابی وجود ندارد چون آتش میگیرد اما توصیفات بهشت را زیاد شنیده ایم ولی هیچ سخنی تابحال در مورد کتاب و کتابخانه های بهشت نشنیده ایم اگر کتاب و کتابخانه ای در آن نباشد بدون شک بهشت خوبی نخواهد بود...!
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم آبان ۱۳۹۷ ساعت 17:51 توسط اسماعیل سالاریان
|